نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار اوحدی

  • نویسنده موضوع Nika_beramiriha
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,574
  • کاربران تگ شده هیچ

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #21
بگویم با تو سر سینهٔ خویش
بپردازم غم دیرینهٔ خویش
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #22
چو آن شیرین سخن این نامه بر خواند
در آن بیچارگی کردن فرو ماند
به ننگ و نام خود لختی نظر کرد
سخن‌هایی، که بود، از دل بدر کرد
غرور حسن بود اندر سر او
نمی‌شد رام طبع کافر او
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #23
به قدر حسن خوبان دلفروزند
چو خوبی بیش باشد، بیش سوزند
بلایی باشد و مشکل بلایی!
که یاری محتشم گیرد گدایی
چو با زورآزمایان پنجه کردی
یقین می‌دان که خود را رنجه کردی
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #24
گدایی گشت با شهزاده‌ای جفت
بدان جرمش چو میکشتند، میگفت
به دست خود سزای خویش دیدم
که: پا پیش از گلیم خود کشیدم
هر آن مفلس که باشد طالب گنج
تحمل بایدش کردن بسی رنج
سزای خویش باید یار جستن
به قدر قوت خود بار جستن
چوحسن و پادشاهی یار باشند
طلب‌گاران مفلس خوار باشند
گدا، آن به، که سلطان را نداند
ولیکن عاشق این معنی چه داند؟
بر عاشق چه سلطان و چه درویش؟
تو عاشق باش و از سلطان میندیش
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #25
دل آن ماه نیز این فکر میکرد
کزان عاشق به خواری ذکر میکرد
چو اندر کیسه اندک دید سیمش
به سنگ انداز هجران کرد بیمش
بگفت این نامه را تا: نقش بستند
نخستین زهر در شکر شکستند
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #26
مشو عاشق، که جانت را بسوزد
غم عشق استخوانت را بسوزد
تو آتش میزنی در خرمن خویش
ندانی این و آنت را بسوزد
مخور خوبان آتش خوی را غم
که روزی خان ومانت را بسوزد
ز دیده اشک خون چندین مباران
که ترسم دیدگانت را بسوزد
چه سود آنگاه پنهان کردن عشق
که پیدا و نهانت را بسوزد؟
ز لعلم چاشنی جستی به بوسه
نترسیدی دهانت را بسوزد؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #27
نخواهم با تو پیوستن به یاری
تو خواهی گریه میکن، خواه زاری
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #28
برید دوست چون آورد نامه
درید آن عاشق از اندوه جامه
سلامی دید، دور از هر سلامت
حدیثی سر به سر جنگ و ملامت
بدانست از سواد نامهٔ دوست
فراغ خاطر خود کامهٔ دوست
به دل گفتا: بکن زین کار دندان
جفا بر خود مکن چندین که چندان
دل آن بی‌وفا در بند ما نیست
دگر بارش سر پیوند ما نیست
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #29
از آن دلدار هر جایی چه خیزد؟
که او هر ساعت از جایی گریزد
چو صورت هست معنی نیز باید
برون از حسن خیلی چیز باید
نه هر گوهر که بینی شب چراغست
نباشد گل به هر وادی که راغست
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
121
پسندها
171
امتیازها
668
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #30
از آن دلدار هر جایی چه خیزد؟
که او هر ساعت از جایی گریزد
چو صورت هست معنی نیز باید
برون از حسن خیلی چیز باید
نه هر گوهر که بینی شب چراغست
نباشد گل به هر وادی که راغست
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا