مباحث متفرقه ×| Writing prompt☘️

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
«مرگ یکی از رویاهای من در زندگیه و زندگی، یکی از کابوس های من!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«تو این‌ شکلی نیستی!»
«این‌ شکلی؟! اوه نه! تو اون من قبلی رو کشتی و تنها چیزی که باقی مونده یه هیولاست.»
............
«اگه مردم نمی‌تونن برای چیزی که باور دارن بمیرن، اونا هیچ‌وقت دلیلی برای مرگ ندارن.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«تعلق داشتن به کسی بد به نظر نمی‌آد؛ وقتی اون‌ها به شما تعلق دارن.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«تو منو نمی‌ترسونی، عصبانیتت من رو می‌ترسونه!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«تو می‌تونی نور رو داشته باشی؛ تاریکی به دنبال اوناییه که تو سایه قدم می‌زنن و تو نمی‌تونی ازش پیشی بگیری!»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
«تو سرش رو جدا کردی!»
«بهتر از توپ‌های جنگیش.»
«من واقعاً فکر نمی‌کنم این بهتر از مرگ باشه.»
«هست!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«یه روز از این روزها تو رو به قتل می‌رسونم!»
«خب؛ این اصلا تسکین دهنده نیست.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«کسی می‌تونه خورشید رو خاموش کنه لطفاً؟!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«شما بدون نگاه به کتاب قانون دارید بازی خطرناکی رو انجام می‌دید.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~
«با اون صدمه، این یه معجزه‌ست که هنوز توی بدنش خون داره.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«این ممکنه تو رو بکشه!»
«پس بیا زودتر شروع کنیم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«یه قانون ناگفته وجود داره؛ وقتی افراد زیادی سعی می‌کنن تورو بکشن پس باید مرده باشی.»
«آره خب، اما همه‌ی اونا مرده‌ان!»
 
آخرین ویرایش
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *AFSOON*

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
«وزن نگاهش مثل فولادیه که در دست‌هاش داره.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«خب پس تو یه...»
«یه جادوگر، آره!»
«می‌خواستم بگم آدم سفید پوستِ احمق، اما خب اون هم می‌شه گفت.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اولین چیزی که اونا درمورد من بهت می‌گن اینه که من چطور مردم!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من به تاریکی خیره شدم و صدای شیطان رو شنیدم که اسمش رو زمزمه می‌کرد.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«تو مثل من رشد نکردی»
«با یه خانواده دوست داشتنی و همه چیزایی که می‌خواستی؟! دست از بازیگری بکشی زندگی کردن مثل تو خیلی سخت می‌شه.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من نمی‌تونم دوباره از دستت بدم.»
«اما من به اندازه کافی قوی نیستم!»
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
«تو بخشی از خودت رو به مردم دادی اما هیچ‌وقت نذار تصویر کاملت رو ببینن؛ من می‌دونم تو چه شکلی هستی!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اگه چیزی رو می‌خوای که هیچ‌وقت نداشتی باید کاری رو انجام بدی که هرگز انجام ندادی.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«کجا داری می‌ری؟»
«جهنم! به احتمال زیاد.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من به دنیا نیومدم تا لطیف و ساکت باشم! به دنیا اومدم تا دنیا رو خورد کنم و اون رو با انگشت‌هام به لرزه در بیارم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«ازت متنفرم.»
«اوه نه عزیزم! تو تنفری نداری، تو فقط یکم حسودی.»
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
«تو دیوونه منی؟»
«این انقدر واضحه؟!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«بهترین توصیه اینه خودت باشی‌؛ اما از نوع خوبِ خودت!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«به نظرت یه قلب چندبار می‌تونه شکسته شه؟»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«مردم می‌تونن کارای بدتری نسبت به کشتن تو انجام بدن.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
او به من نگاه کرد، موهایش هنوز آشفته بود. و در آفتاب درخشان صبح او خوش‌تیپ‌تر و انسانی‌تر از آنچه که قبلاً از او دیده بودم به نظر می‌رسید.
گفت:«حدس می‌زنم می‌خوای بهم اعتماد کنی.»
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
«میراث تبدیل به افسانه می شود و افسانه ها قدرتمند‌ هستند.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من بهت می‌گم یه نفرو کشتم و تو نگران خون روی لباسمی که کثیفش کرده؟»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
شاید اگه بهتر آموزش می‌دیدی می‌تونستی به جای یه جسد یه میراث رو پشت سر بذاری.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من شنیدم می‌خوای بازی کنی؛ پس بیا بازی رو شروع کنیم.
بیا شیرین حرف بزنیم.
مبارزه کنیم.
هر روز به همدیگه صبح بخیر و شب بخیر بگیم.
باهم به پیاده‌روی بریم.
به هم اسم‌های مستعار بدیم.
با دوستامون وقت بگذرونیم و بیرون بریم.
به قرار بریم.
تا دیروقت به مدت طولانی با تلفن حرف بزنیم.
از هم نگه‌داری کنیم.
هم رو ببوسیم و در آغوش بگیریم.
و کسی که اول عاشق شه، بازنده‌اس!»
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
«من قدیمی‌ام پسر! من همه‌ی جنگ ها رو دیدم؛ مرگ، قتل... بعضی چیزا هیچ‌وقت عوض نمی‌شن!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«کل چیزی که می‌خوام اینه که با همه وجودت به من قول بدی؛ الان یا بعدا، فرقی نمی‌کنه. من می‌تونم صبر کنم؛ اما زمانش که رسید من همه‌ات رو می‌خوام، کل تو رو! تنها برای من.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
تو یه شاهزاده‌ای! قرار نیست به من هیچ چیزی بدی جز دستورات.»
«خب پس من بهت دستور می‌دم با من به یه قرار بیای.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«وای نه!»
«چی‌شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ کی مرده؟»
«من فقط احساس هیجان کردم»
«اوه خدایا! حتماً داری با من شوخی می‌کنی.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«می‌دونی ستاره ها برای کی توی شب مشخص می‌شن؟!»
«برای همه؟!»
«احمق! برای کسایی که به سادگی می‌تونن تنها شن.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
«تنهام بذار؛ من آدم بدی‌ام.»
«من برای ترک کردنت دلایل بهتری دارم اما می‌خوام کنارت باشم و قشنگیِ عشق به همینه که تو دلیل زیادی برای رفتن داری اما باز اون رو آرزو کنی.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«روزت چطور بود؟»
«خب، هیچ‌کس نمرد!»
«شگفت انگیزه.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من یه احمقِ دیوونه‌ام! بدون متانت می‌گم که ترکم کن.»
«نه بیشتر از صبر و دوام من.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اگه یه نفر کنارت موند، اونم بعد از همه آسیب هایی که بهش زدی و کارایی که باهاش کردی اونم بیشتر از یک‌بار، اون عاشق توئه و بهت فکر می‌کنه‌. اون درد بودن با تو رو پذیرفته.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اگه واقعاً عاشق یه نفر شدی، صبر کردن براش رو یاد بگیر و منظورم اینه که امروز رو باهم نباشید تا در آینده باهم باشید.»
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
«من یه نفر رو کشتم! من مطمئنم که اون رو کشتم؛ اوه خدای من!»
«اون لیاقت زندگی کردن رو نداشت.»
«خفه شو! هیچ‌کس حق تعیین این رو برای یکی دیگه نداره.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«خوشحال باش! تو داری می‌میری و این چیزی نیست که نصیب هرکسی بشه.»
«اما این‌طوری برای همیشه از بین می‌رم.»
«نکته مثبتش همین‌جاست.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«من می‌خوام امروز خوشحال باشم.»
«این به این معنیه که باید خون روی زمین رو با دستمال بهتری پاک کنم؟!»
«نه خب. این به معنیه که خون رو از روی هیچ‌جا نمی‌تونی پاک کنی»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«چیزی که جنگ بهش معروفه، شرافته! تلاش برای زندگی کردنه که جنگ رو باشکوه می‌کنه.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«به من نگو که همه چیز درست می‌شه.
نگو که امیدواری خواب های خوب ببینم و نگو که چقدر به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
«هرگز فکر نکنید که صدای بلند صدایی قوی و صدای آرام، صدایی ضعیف است.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«ما تو این سیاره بازدیدکننده و توریست هستیم به نوعی، ما برای نود یا حداکثر صد سال اینجاییم؛ در این دوره ما بیشتر سعی می‌کنیم کاری انجام دهیم، کاری خوب و مفید؛ در زندگی ای که داریم اگه به دیگران کمک می‌کنید، تا فقط اون‌ها رو خوشحال کنید، شما هدف واقعی رو پیدا خواهید کرد؛ معنای واقعی زندگی رو.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اون یه روح وحشی داره؛ اما با قلبی نرم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«چین و چروک به معنای خندیدن است، موهای خاکستری از شما مراقبت می کند و زخم به این معنی است که شما زندگی کرده اید.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«ما از هم دوریم، اگه این‌طور نبود تمام زخم های تو رو می‌بوسیدم.»
 
امضا : SHIRIN.SH
عقب
بالا