مباحث متفرقه ×| Writing prompt☘️

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #51
«الان نمی‌دونم دلم می‌خواد بوست کنم یا از پل پرتت کنم پایین.»
«می‌شه خودم انتخاب کنم؟»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«نمی‌شه هر دفعه که یکی اعصابتو به هم می‌ریزه یه خونه بخری!»
«تماشام کن.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اگه یه بار دیگه همچین کاری بکنی، از اون پنجره‌ی لعنتی پرتت می‌کنم بیرون–چه غلطی داری می‌کنی؟»
«ارتفاع پنجره رو چک می‌کنم که ببینم ارزششو داره یا نه.»
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #52
«کافیه یه بار دیگه اون‌جوری صدام کنی که ببینی خنجرم جاییه که به شدت واست ناراحت‌کننده‌ست.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«وایسا ببینم! تو که مرده بودی!»
«آره، مردن حال نداد.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«چیزایی که لازم دارن اینان: خون پرنده، نمک، پنج تا شمع، و یه شیشه ودکا.»
«ودکا؟ واسه جادو جنبل؟»
«نه، فقط واسه اینه که برای درست کردن یه سوراخ توی دنیا بهم احساس بدی دست نده.»
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #53
«به نظرت می‌تونیم انجامش بدیم؟»
«یه معجزه لازمه، و حتی در اون صورت هم نه فکر نکنم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«فقط یه نفس عمیق بکش و آروم باش.»
مسخره کرد: «نفس عمیق بکشم؟! درونم داره تیکه پاره می‌شه!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«دیشب چه بلایی سرم اومد؟»
«فکر می‌کردی بهت قدرت‌های جادویی اهدا شده و می‌تونی با سنجاب‌ها صحبت کنی.»
«خوشحالم که حتی یه ذره‌شو یادم نمی‌آد.»
«اشکالی نداره، من از همش فیلم گرفتم.»
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #54
«پس اگه انجامش بدم می‌میرم، اگه هم انجامش ندم هممون می‌میریم؟»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
مرگ داشت صدایم می‌کرد، می‌توانستم صدایش را بشنوم.
تصور کردم جان مرا می‌خواهد، اما چیز بسیار بدتری می‌خواست...
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
برای یک لحظه، فکر کردم واقعا می‌تونه منو ببینه...
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
-و برای همین من فکر می‌کنم امپرسیونیسم روی مکتب رمان‌نویسی پسانوین تاثیر داشته با توجه به کتابایی که خوندم.
-شاید اگه کتاب رو وارونه دستت نمی‌گرفتی و به جای ادعا و حفظ کردن چندتا اسم قلنبه سلنبه چندتا کتاب واقعی می‌خوندی این استدلال شگفت انگیز رو نمی‌کردی جناب...
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
-تو یه دختری، نمی‌تونی این کار رو بکنی!
-پس قشنگ نگام کن! نمی‌خوام وقتی داری با تمام وجودت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #55
«کجا میری؟»
«به احتمال زیاد، جهنم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«بهم بگو، مردن چطوری بود؟»
«درباره‌ی چه کوفتی حرف می‌زنی؟»
«یادت نمی‌آد؟!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«بیا یه بازی کنیم. برای یک دقیقه هم که شده خودمون رو جای آدمای واقعی بذاریم. می‌دونی منظورم چیه؟ انسانا...اونایی که می‌گفتیم از چندش‌ترین و ضعیف‌ترین موجودات دنیان.»
«خیل خب. فقط چه‌طور قراره این‌کارو کنیم وقتی تو هنوز ازشون متنفری؟ بیا قبول کنیم. انسانیت از روح من و تو خیلی دوره.»
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #56
«قرار نبود به باغ مرگ بریم.»
«هی دقیقاً. ما حتی نزدیکشم نشدیم.»
«منظورت از نزدیک چیه؟ من می‌تونم از پشت همین حصار‌ها هم بوی خون کسایی که به تازگی کشته شدن رو هم بشنوم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«چرا ازم نمی‌ترسی؟»
«شوخی می‌کنی؟ من کابوس‌های بدتری دارم. مثلا شکست خوردن توی مسابقه بیسبال پیش روم.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«این بزرگترین تصمیم زندگیتونه و واسه تعیین کردنش می‌خواید مچ‌اندازی کنید؟!»
«چرا که نه؟»
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #57
«وقتی ماه‌گرفتگی شروع بشه، اون‌موقعست که قدرت من به اوج می‌رسه و شما باید از ترس زرد کرده باشید.»
«با کشتن دختری که این روز به دنیا میاد و کلید قدرته؟ اون قدرت نهایت ضعفِ توعه و مطمئن باش جز حقارت از من یکی چیزی نمی‌بینی.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اگه بمیریم، توی اون دنیا کل وقتم رو صرف این می‌کنم که بگم تقصیر تو بود.»
«اشکالی نداره. اگه روح باشم از همراه بدم نمی‌آد.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«نقشه‌ات قراره هممونو به کشتن بده. معلومه که پایه‌ام.»
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ADLAYD

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #58
«اینجا قلمروی منه. قلمرویی که متعلق به منه رو قوانین من پایدار می‌کنه. ازت می‌خوام رعایت کنی. ملکه‌ها عوض می‌شن اما پادشاه‌ها، هرگز.»
«پادشاه‌ها یه انسانن. که وقتی بخوابن با گذاشتن بالشت روی سرشون، یا ریختن زهر توی غذاشون و شاید فرو کردن خنجر توی شکمشون، بشه از سر راه برداشتشون. پس انقدر راحت ملکه‌هارو مورد قضاوت قرار نده. اونم درمورد پادشاه‌ها!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«اگه بخوام صادق باشم. من عاشقت بودم. قبل از این‌که تبدیل به همچین هیولایی شم. اما الان حتی از خودم هم متنفرم‌.»
«به من نگاه کن. تو هنوزم عاشق منی و این می‌تونه یه شروع دوباره برای ما باشه.»
«نه جیمی. من از وقتی فهمیدم لمس سرانگشت من با رگ بقیه، چه‌طور باعث باد کردن رگ‌ها و کشته شدنشون می‌شه، از خودم متنفر شدم. اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] ADLAYD

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
1/2/18
ارسالی‌ها
13,914
پسندها
128,521
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
سطح
47
 
  • نویسنده موضوع
  • #59
«تو افسرده نیستی. من اجازه نمیدم همچین فکری کنی. بهم باور داشته باش. ممکن نیست که بذارم بیخیال تمام مشکلات و احساساتت شی و بشینی یه گوشه. باشه؟.»
«تو به من باور داشته باش. من دقیقاً همین رو می‌خوام. کنار یه گوشه نشستن، گاهی هم موسیقی گوش میدم‌. امتحانش کن!»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«برای همیشه پیشت می‌مونم. فقط نیازه که به عشق بین من و خودت اعتماد داشته باشی.»
«مطمئنم که همیشه پیشم می‌مونی. مخصوصاً وقتی من هنوز صاحب همه چیزم. تو تا تموم شدن ثروت من پیشم ‌می‌مونی و می‌دونی؟ من اون‌موقع به حرص و طمعت بی‌نهایت ایمان دارم! خیالت راحت.»
~•~•~•~•~•~•~•~•~•
«یه دلیلی هست که من تولدمو جشن نمی گیرم!»
«به خاطر اینه که پیرتر از اونی که روزش رو به یاد بیاری؟»
«نه، به خاطر اینه که غیرممکنه پنج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SHIRIN.SH

ADLAYD

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
28/5/20
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,934
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
سطح
20
 
  • #60
-اون رو بهم نده! هیچ‌وقت چیزی رو که می‌خوام، بهم نده!
-چرا؟
-چون این‌جوری چیزی برای از دست دادن دارم.

~•~•~•~•~•~•~•~•~•

-عاشقتم!
از احمق بودنته!



منبع:‌ benevis

 
امضا : ADLAYD
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH
عقب
بالا