• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ~Deku
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 124
  • بازدیدها 10,195
  • کاربران تگ شده هیچ

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #111
سعی کردم بیخیال این قضیه بشم و بحث رو به قبل هدایت کردم.
- خب...چه چیزایی راجب ژاکلین فهمیدی؟
نگاهش رو بهم دوخت و بعد آستین سیاهش رو بالا داد.
- همون‌طور که می‌بینی من آدم ورزشکاری‌ام. تمرین‌های جسمی زیاد باعث شده که رگ‌های مانام هم طی مرور زمان همراه عضلاتم قوی بشه. این قدرت گردش و جذب مانای من رو بالا می‌بره.
درسته...عضلاتش برجسته بودن و مشخص بود کسی نیست که روی پر قو خوابیده باشه. نفسی گرفت و ادامه داد:
- دلیلی که تونستم جادویی اونقدر بزرگ انجام بدم که زمین آکادمی نصف بشه، این بود که کل مانای اطراف رو جذب کردم. اون لحظه بود که متوجه شدم قدرتش به مانای اطراف وابسته‌ست و اگه بخواد از انرژی درون هسته‌ش استفاده کنه آسیب پذیر می‌شه.
توی فکر فرو رفتم...الآن همه چیز منطقی شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #112
چشمام رو به آرومی باز کردم و نگاهم رو به پنجره‌ای دوختم که باد خنک ازش به صورتم می‌وزید. با کش دادن ماهیچه‌هام از روی تخت بلند شدم و برس رو از روی میز برداشتم. نگاهم رو به تخت روبه‌رو دادم و دیدم که رزالین هنوز خوابه. ناخودآگاه لبخندی به موهایی که روی صورتش و گونه‌های برجسته‌ش ریخته بودن زدم، خیلی بانمک بود.
لباس خوابم رو با یه لباس آبی روشن که یقه و آستین و پایین دامنش توری بود عوض کردم.می‌دونستم هوا یکم سرده ولی قصد نداشتم از اتاق بیرون برم. با پاهای برهنه روی فرش نرم زرد رنگ سمت تخت رز قدم برداشتم و یه دسته از موهای مواجش رو کشیدم.
- هنوز می‌خوای بخوابی؟
با اخم چشماش رو باز کرد که باعث شد خندم بگیره.
- بدجنس.
کنارش نشستم و با لبخندی برس رو برداشتم. با لطافت شروع به شونه زدن موهاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #113
رز سمت کمد لباس شلوغش رفت و متفکر بهش خیره موند. بهش گفتم:
- بهتره لباسی انتخاب کنی که دست و پاگیر نباشه.
سرش رو تکون داد و با بی‌میلی لباس صورتی رنگ ساده‌ای پوشید و همینطور یه جفت چکمه سفیدرنگ پاش کرد. کارش همینجا متوقف نمی‌شد. موهاش رو خرگوشی بست، تا می‌تونست اکسسوری انداخت و کمی صورتش رو آرایش کرد.
خندیدم و گفتم:
- واسه یه تمرین شمشیرزنی لازم نیست انقدر شلوغش کنی... .
رز هم خندید و دستش رو به نشونه خداحافظی تکون داد.
- موفق باشی رز!
نگاهم رو به کتاب دوختم و صفحه اولش رو از نظر گذروندم.
«از سال ها پیش، خاندان مِِی وارثین حکومت امپراتوری رو در خودش پرورش می‌داده. قدرت ما فقط سیاسی نیست؛ ما افکار مردم رو هم توی دستانمون داریم. با این که خیلی از مردم اهل خرافات هستن و ممکنه افسانه‌ها رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #114
- بانوی من.
صدای ندیمه جدید بود. جواب دادم:
- بیا تو.
سرمو چرخوندم و با لبخند به دختر چهارده ساله نگاه کردم. هنوز جزو ندیمه‌های تازه‌کار بود و نمی‌خواستم بهش سخت بگیرم. شمشیر دائو رو از کنار تختم برداشتم و گفتم:
- لباسای رزمم رو آماده کن.
لی‌لینگ با شرمندگی سرشو پایین انداخت و با صدای لرزون حرف زد:
- آممم...بانو مِی... .
آهی کشیدم و نزدیکش رفتم. چون هنوز منو نمی‌شناخت ازم می‌ترسید. دستمو لای موهاش بردم و با لحن صمیمی گفتم:
- سرتو بالا بگیر شیائو-لینگ. چی می‌خوای بگی؟
سرش رو بالا آورد و با چشمای درشت شده بهم نگاه کرد.
- خب...امپراتور کلاس رزمتون رو به دلیل اومدن یه خارجی لغو کردن. ایشون گفتن که وقت کافی برای ملاقات ندارن؛ و از اونجایی که ملکه هم نمی‌تونن از زبان اشاره استفاده کنن...
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #115
عید شده و گفتم زشته عیدی ندم، پارت جدید خدمتتون :cloversmileyc:
- آ-آه پس اینجا هستید.
با لهجه‌ای که زیاد تو چشم نبود این جمله رو به انگلیسی گفت, پس چینی بلد نیست...لبخندی زدم و همزمان باهاش تعظیم کوتاهی کردم. بادبزن بسته‌م رو بغل گونم گذاشتم و خیلی روون بدون لهجه جوابش رو به انگلیسی دادم:
- اجازه بدین معرفی کنم. مِی ژوکینگ هستم، فرزند ارشد امپراتور!
دختری که گمونم ده-دوازده سالش بود با تعجب سرش رو تکون داد. لباسش خیلی قشنگ بود، برخلاف اکثریت کیمونو‌ها که طرح گل‌های متفاوت روی خودشون داشتن، کیمونوی این دختر کریستال‌های برفی سفید داشت که رو آبی روشن لباسش حس سرما رو به خوبی منتقل می‌کردن.
من اغلب قرمز می‌پوشیدم و حتی یه بار که لباس ژاپنی پوشیدم، طرح سوسن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #116
سرشو چرخوند و بشکنی زد، ذوق جالبی تو لحنش داشت:
- نظرتون راجع به تمرین شمشیرزنی چیه؟
بالأخره منم لبخند زدم، که البته اون نمی‌دید. هیجان با شنیدن اسم شمشیر اومد سراغم. من انواع شمشیرهای مختلف رو امتحان کرده بودم و فن چندتاییشونم بلد بودم.
- عالیه، به خدمتگزارت بگو دو تا کاتانا آماده کنه.
با لحن متعجب گفت:
- از شمشیر بومی خودتون استفاده نمی‌کنید؟
آهی کشیدم و با تأسف به زمین خیره شدم، لحنم جدی بود:
- من توی استفاده از شمشیر دائو خوب نیستم. با کاتانا خیلی بهتر کار می‌کنم. از اونجایی که با استفاده ازش بین سرعت و استحکامم تعادل برقرار می‌شه.
لبخند ذوق زده‌ای زد و سرشو به عقب سمت ندیمش چرخوند. با این که کور بود ولی احتمالاً با صدای قدم‌ها می‌تونست تشخیص بده که پشت سرش حرکت می‌کرده. یه معلول با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #117
روی تختم با بی‌حالی دراز کشیدم. دلم واسه برادرم تنگ شده بود...هیچ چیز راجع به این خانواده قابل قبول نیست. من و اون هم‌سنیم، ولی منی که یه دخترم وارث سلطنتم، عجیبه. من بهتر می‌جنگم ولی اونو فرمانده ارتش کردن، عجیبه. هردو جایگاه هم رو می‌خوایم ولی باهم نمی‌جنگیم، عجیبه.
لباسام رو عوض نکرده بودم، موهام رو باز نکرده بودم، آرایشم رو پاک نکرده بودم، خسته بودم ولی نمی‌خواستم بخوابم... . از جام بلند شدم و تصمیم گرفتم از وقتم استفاده کنم. هدر دادن زمان یعنی دور ریختن طلاهای خزانه، هرچقدرم که کوچیک بنظر بیاد. هر پله ای که پایین می‌رفتم، هرکی منو می‌دید تعظیم می‌کرد و ازم دور می‌شد. کاش می‌شد همه مثل لی‌لینگ می‌تونستن با خیال راحت بهم اعتماد کنن، ولی نمی‌شد اونا رو سرزنش کرد، هر کدوم یه زخمی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #118
«نمونه ۳۵ ♀
سال‌های نظارت: ۱۰
خون: ناخالص
قدرت ذهنی: ۸۵٪
مانا: حداقل سازگاری
توضیحات: نمونه به علت ناخالصی شکست خورد. طبق تحقیقات خون α به سازگاری حداکثر α_S نرسید.
یادداشت محقق: مهم نیست چقدر جست و جو کردیم، خون قدرتمند A باید با Ω_S به نتیجه برسد.»
چقدر رمزی...حروف یونانی داشت و متنش هم انگلیسی نوشته شده بود. نگاهی به پرونده ۳۶ انداختم... رنگ جلدش آبی بود ولی صفحه درخشان‌تری داشت و شک داشتم بخاطر یه شماره با بقیه یکی حسابش کرد ولی... شاید این جلد یعنی نمونه موفق بود! سریع بازش کردم، حدسم درست بود.
«نمونه ۳۶ ♂
سال های نظارت: ۱۵
قدرت ذهنی: ۱۰۰٪
خون: خالص
مانا: حداکثر سازگاری
توضیحات: با تشکر از محقق مرحوم کانگ جین، نمونه به موفقیت رسید.»
کانگ‌ جین...بالاخره یه چیزی نصیبم شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #119
چشمام رو که باز کردم، روی تخت خواب ابریشمی بودم. پرتو های آفتاب رو حس می‌کردم که چشمام رو اذیت می‌کنن. نگاهم رو به ندیمه این اواخرم دوختم، لی‌لینگ جلوی آینه با وسایل آرایش من مشغول بود و خوشگل‌تر و بهاری تر از همیشه شده بود. البته خودم بهش اجازه‌شو داده بودم.
- لی‌لینگ... .
- بانو مِی!
از روی صندلی چوبیش بلند شد و اومد سمتم. دستامو تو دستای کوچیک ظریفش گرفت و با نفس آسوده‌ای بهم نگاه کرد.
- حتماً خیلی خسته بودین، یه روز کامل خوابیدید.
آهی کشیدم و یاد بیهوشیم افتادم، ولی نمی‌خواستم کسی چیزی بفهمه پس گفتم:
- گاهی پیش میاد اینجوری بشم.
لی‌لینگ لبخند شیرینی زد و گفت:
- خوشحالم که استراحت کردین.
سرمو تکون دادم و آروم از رو تخت بلند شدم و کمی تو اتاق قدم زدم. رفتم جلوی آینه بشینم که لی‌لینگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

~Deku

کاربر فعال تالار عکس
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
8/10/18
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
18,749
امتیازها
43,073
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #120
[با لبخند شیطنت آمیزی دسته گل تو دستم رو بو کردم و سمت درخت کاج باغ رفتم. امروز صورتی پوشیده بودم و آرایش ملایمی داشتم، چون ژولیو دوست داشت. خودش عادت داشت رنگای تیره بپوشه ولی معتقد بود رنگای روشن بیشتر بهم میان و منم این روز رو استثنا قائل شده بودم.
بگذریم، اون هر سری تولدمون رو یادش می‌رفت!پ شت درخت کاج سرش رو تو کتابش برده بود و اصلاً متوجه اطرافش نبود؛ دقیقا همینو می‌خواستم. با صدای بلندی طعنه زدم که یه دفعه متوجه حضورم شد:
- دوازده سالگیت مبارک برادر!
زود خودشو جمع و جور کرد و‌ بهم خیره موند:
- همچنین.
صداش سرد بود ولی خجالت محوی ازش حس کردم، عضلات صورتش اینطور نشون می‌دادن. لبخندی زدم و رفتم کنارش نشستم.
- چشمات رو ببند.
چشماش رو بست و لبخند محوی زد. شونه چوبی رو لای موهای بلندش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Deku

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا