آدمیزاد طبیعت و سرنوشت را مقصر هر چیزی میداند، در حالی که سرنوشت هرکس چیزی نیست جز انعکاسی از شخصیت، احساسات، اشتباهات و ضعفهای او. نویسنده: جان_گرین کتاب: وفور کاترینها
تنها زمانی یک نفر در دلمان میمیرد که تمامیّتِ او را از ذهنمان خارج کنیم. وقتی کسی را از ذهنمان بیرون میکنیم، دیگر نباید کارها و اشتباهاتش را تشریح کنیم. ناتوانی از همان جا آغاز میشود که به دنبال چراهای اشتباهات او میگردیم. این کار ذهن را درگیر میکند و خودش اثبات این مسئله است که هنوز او را از ذهن خود بیرون نکردهایم!
نویسنده: اوریانا_فالاچی کتاب: زندگی، جنگ و دیگر هیچ
خدا برای زنی که تشخیص نداده کار درست کدام است تقریبا دو راه باز میکند: راه تأسف و راه عشق. این راهها ناهموارند و کسانی که در آن قدم میگذارند با دستهای پارهپاره و پاهای خونین گام برمیدارند ولی همچنان نشانههای فساد را روی خارهای کنار جاده باقی میگذارند و در برهنگی به پایانِ سفر میرسند که از دیدگاه خدا شرمآور نیست.
بهارِ باغ، هرچه سبزتر، پاییزِ باغ، همانقدر غم اَفزاتر. کویرِ برهنه که پاییز نمیکند ای دوست! دلِ محرومِ از رویش و رنگ که عزای خاکستری را نمیشناسد. این گلستانِ پرگل است که چون دَمِ سرد پاییز بر رخسارش دمیده شد، ناگهان اندوهی عظیم بر آن فرود میآید و چه زیباست این تبدیل!
من حرف کسانی را که میگویند از فرط ناامیدی خودشان را در لذات غرق میکنند باور نمیکنم. نومیدیِ واقعی هرگز جز به درد یا بیحسّی راه نمیبرد.
نویسنده: آلبر کامو
کتاب: یادداشتها
آیدای خوب و خوشگل من! آیدای یگانه و بیهمتای من! هیجان عظیم به دست آوردن تو، قلب مرا از شادی انباشته است. امّا، تصوّر اینکه هنوز تا مدتی دیگر میباید از تو دور بمانم، قلبم را از حرکت باز میدارد.
امروزه بهترين آدمها را دیوانه میدانند. دوره، دورهی بیمايگی و بلاتكليفی است همين و بس؛ ولی اصلا ارزش حرف زدن ندارد. این روزگار، عصر طلایی بیمايگی و بیعاطفگی است؛ عصر اشتياق به جهل، بلاهت، بلاتكليفی. دوران درخشان كشمكش بر سر چيزهای حاضر و آماده! هيچكس فكر نمیكند. به ندرت كسی پيدا میشود كه انديشهای برای خودش ترسيم كند.
دنیا زندان نیست؛ دنیا مدرسه است، و ما دانش آموزان خُردِ بی خردی هستیم که هر روز، هر ماه و هرسال بعد از تحمل رنج خواندن و دانستن، آزمایش میشویم. و هرگز نپنداریم که، دنیا کلافی سر در گم و مغشوش است! امّا بهقول "مارک تواین" باید هوشیار باشیم که از هر تجربه، فقط حکمتی را که در آن نهفته است کسب کنیم و درک کنیم که تقدیر یعنی، مجموعهای از حوادث برای نوعی یادگیری.
هیچوقت نمیتوانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری. فهمیدی؟ تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آنکه از دستت برود عاشقانه دوست داشته باشی!