متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

ترسناک!

  • نویسنده موضوع tosha
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 2,258
  • کاربران تگ شده هیچ

Mohammad.r

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
51
پسندها
1,046
امتیازها
11,273
مدال‌ها
1
  • #11
منمم یه خاطره بگم

دوتا خواهر دارم هردوتاشون شبا فیلم میبینن اونم ترسناک اونم نه خیلی فوقش خاطرات خوناشام صبح میرم اتاقشون پتو رو گزاشتن تو دهنشون همدیگرو بغل کردن فقط جیغ منو دیدن هردو با سرعت نور خودشون رو به من چسبوندن داداش داداشی تورو خدا نرو

میگمم اخه من از شما کوچک ترم اونم ده سال خیلی زشته میترسین باور کن خواهری که از خواهر دیگرمم بزرگ تره یه جیغ زد کل شهرمون اومدن ببینن چه خبر شده
 

AiLiN_R

کاربر حرفه‌ای
سطح
7
 
ارسالی‌ها
2,702
پسندها
20,804
امتیازها
74,773
مدال‌ها
7
  • #12
داشتم چت میکردم دیدم یه سایه زن رودیواره
والافکرکردم جنه خخخ
پشت کردم ببینم کیه دیدم جیغ کشید من که ترسیده بودم جیغ کشیدم هردوباهم جیغ میکشیدیم
دیدم خواهرمه میگه باکی چت میکردی برم به مامان بگم
:(
 
امضا : AiLiN_R

Ariyana

کاربر حرفه‌ای
سطح
9
 
ارسالی‌ها
241
پسندها
2,272
امتیازها
11,813
مدال‌ها
10
سن
19
  • #13
یه روز خونه تنها بودم و با کلی ترس و لرز رفتم آب بخورم که یهو یه صدایی اومد و منم از ترس خوردم به لیوان پشت سرمو شکوندمش.بعد دیگه از دوتا صدا ترسیده بودم و با صدای لیوان جیغ کشیدم و دویدم تو اتاق:/
 
امضا : Ariyana

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • #14
منو ابجیم به همراه خانواده رفتیم روستا خونه مادربزرگم....شب که همه خوابیدن یادم رفته بود خواهرم تو خواب راه میرهو......یکی با لگد زد تو دهنم که پرخون شد....یهو خوهار هم بدو بدو رفت بیرون ...جلوی خونه مادربزرگم قبلا متروکه بود {یادم باشه یه رمان ترسناک بنویسم چون صحنه های وحشتناکی ازونجا یادم میاد!!} دیدم خواهرم رفت تو همون منطقه متروکه منم که دهنم پرخون خواهرمم موهاش فر و شونه نکرده...رفتم دنبالش...حس میکردم یکی دیگم دنبالمه...وقتی رفتم دیدم خواهرم داره برمیگرده سمتم این دفه با مشتش زد تو دهنم...خلاصه سیو دو دندونم خرد شد تو دهنم از بس که این میزنه منو باا ین که کوچیک بود ولی زور خیلی داشت.....همونجا که حس میکردم یکی دنبالمه!!!....وقتی برگشتم خونه مامانم با هول گفت چیشد براش تعریف کردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

دیکتاتورs.yavarnia

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
682
پسندها
8,049
امتیازها
25,273
مدال‌ها
20
سن
21
  • #15
من کلم میخواره باسه احزار...یه بار رفتم تو حموم احزار مریم خونین کردم البته با دوستم یاسی...من چشام باز بود که یهو حس کردم یکی شونمو فشار داد وقتی برگشتم دیدم یاسی دوستم رنگش پریده...فکر کردم کار یاسی ولی یاسی هم دقیقا مثه من شونش فشار داده شده بود...هیچی من دیگه تا دو هفته نرفتم حموم
 
امضا : دیکتاتورs.yavarnia
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] sanam_gh_

sanam_gh_

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,886
پسندها
8,653
امتیازها
33,973
مدال‌ها
20
  • #16
چم قبلا جن دیدم اما لحطه اول کمی هیجان داشت یبارم تومدرسه احظارکردم نتیجه ندادفقط پنحره اتاق خودبخودبازوبسته شدیبارم ی گربه باچشای کامل قرمزدیدم همینطور بهم زل زده بود هوم امابیشترمشتاقم تابترسم.شایدبرااینه تجربه واقعیو بدست نیوردم
 
امضا : sanam_gh_

Nadiiia

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
142
پسندها
4,093
امتیازها
16,633
مدال‌ها
8
  • #17
من به جن و روح اعتقاد ندارم ولی بچه بودم خیلی میترسیدم . ما دوسال تو یه خونه قدیمی زندگی کردیم . خیلی قدیمی بود جوری که حیاطش کاشی نداشت و خاکی بود . دسشویی هم ته ته حیاط بود . من حس شیشم فوق العاده ای دارم همیشه حس میکردم یکی تو خونس و گاهی وسایلمون گم میشد و بعد از یه مدت پیدا میشد . مامانم و خواهرمم حس کرده بودن ولی چیزی نمیگفتن تا من نترسم . بخاطر همین هیچوقت تو اتاق خودم نمیخوابیدم اون موقع هشت سالم بود . یه شب تصمیم گرفتم تو اتاق خودم بخوابم واقعا ترسناک بود آخه پنجره اش رو به حیاط باز میشد . و اون موقع زمستون بود . حیاط هم اونقدر درخت داشت که شاخه ها مثه یه سقف روی سر حیاط کشیده شده بودن . تو اتاقم یه صداهایی شنیدم و نتونستم بخوابم رفتم تو پذیرایی به مامان و بابام گفتم . (اونا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nadiiia
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] `Nastaran

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #18
اتاق تاریک ارامش داره...!
هیچ چیزیم به اندازه طرز فکر غلط ادمای اطرافت بر علیهت و ادمای مزخرف دورت خطر ناک نیست!
 
امضا : سامیار زاهد

sʰᵃᵈⁱ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
183
پسندها
3,630
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • #19
این داستانی که دارم براتون تعریف میکنم واقعیته میخواین باور کنین میخواین نکنین ولی دقیقا این اتفاق برام افتاده
یه شب خواب بودم که انگار یه صدایی شنیدم(توی هال خونه مامان بزرگم خوابیده بودیم) تا چشامو باز کردم و روبه رومو دیدم دو جفت چشم زرد مثل توپ جلوم بود یه چیز قد بلندی بود که دست و پا داشت صورتشم گرد بود یکم ازم دور بود از جام پا شدم رفتم جلو تر که یهو غیب شد دورو برمون نگا کردم دیدم یه جا دیه وایستاده دوباره وقتی رفتم نزدیکش دوباره غیب شد هی این کار تکرار شد که دیه رفت کنار در اتاق بودم همین طوری دورو برمون نگا میکردم که نمیدونم چرا سرمو بالا کردم... تا سرمو بالا کردم دیدم دستاشو به دیوار گرفته و داره منم نگا میکنه یه جیغ زدم اونم یهو پرید رو من مامانم چراغو روشن کرد و همه دورم جمع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sʰᵃᵈⁱ

Sama_Shams

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,050
پسندها
13,800
امتیازها
34,373
مدال‌ها
17
سن
20
  • #20
اتاق تاریک اصلا ترسناک نیس ...من خودم تجربه پایین رفتن از چاه رو داشتم (به خاطر شرط بندی تو باغ ) به نظرم اونم خیلی ترسناک نیس
 
امضا : Sama_Shams
عقب
بالا