عاشقانه‌ها عاشقانه‌های احمد شاملو

  • نویسنده موضوع roro nei30
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 88
  • بازدیدها 2,182
  • کاربران تگ شده هیچ

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #21
شانه‌ات مُجابم می‌کند

در بستری که عشق

تشنگی‌ست



زلالِ شانه‌هایت

همچنانم عطش می‌دهد

در بستری که عشق

مُجابش کرده است



زیباترین تماشاست

وقتی

شبانه

بادها

از شش جهت به سوی تو می‌آیند،



و از شکوهمندیِ یأس‌انگیزش

پروازِ شامگاهی‌ دُرناها را

پنداری

یکسر به‌سوی ماه است



زنگار خورده باشد و بی‌حاصل

هرچند

از دیرباز

آن چنگِ تیزْپاسخِ احساس

در قعرِ جانِ تو،

پروازِ شامگاهی دُرناها

و بازگشتِ بادها

در گورِ خاطرِ تو

غباری

از سنگی می‌روبد،

چیزِ نهفته‌یی‌ت می‌آموزد:

چیزی که ای‌بسا می‌دانسته‌ای،

چیزی که

بی‌گمان

به زمان‌های دوردست

می‌دانسته‌ای
 

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #22
مرا

تو

بی‌سببی

نیستی



به‌راستی

صلتِ کدام قصیده‌ای

ای غزل؟

ستاره‌بارانِ جوابِ کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه‌ی تاریک؟



کلام از نگاهِ تو شکل می‌بندد

خوشا نظربازیا که تو آغاز می‌کنی!



پسِ پُشتِ مردمکانت

فریادِ کدام زندانی‌ست

که آزادی را

به لبانِ برآماسیده

گُلِ سرخی پرتاب می‌کند؟

ورنه

این ستاره‌بازی

حاشا

چیزی بدهکارِ آفتاب نیست



نگاه از صدای تو ایمن می‌شود

چه مؤمنانه نامِ مرا آواز می‌کنی!



و دلت

کبوترِ آشتی‌ست،

در خون تپیده

به بامِ تلخ



با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می‌کنی!
 

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #23
ترانه‌ی کوچک



تو کجایی؟

در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان

تو کجایی؟


من در دورترین جای جهان ایستاده‌ام:

کنارِ تو



تو کجایی؟

در گستره‌ی ناپاکِ این جهان

تو کجایی؟



من در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام:

بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید

برای تو



در لحظه

به تو دست می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،

به تو می‌اندیشم

و زمان را لمس می‌کنم

معلق و بی‌انتها

عُریان



می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.

آسمانم

ستارگان و زمین،

و گندمِ عطرآگینی که دانه می‌بندد

رقصان

در جانِ سبزِ خویش



از تو عبور می‌کنم

چنان که تُندری از شب



می‌درخشم

و فرومی‌ریزم

 

Mélomanie

مدیر آزمایشی ویرایش + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
6,840
پسندها
44,474
امتیازها
92,373
مدال‌ها
39
سن
20
سطح
39
 
  • مدیر
  • #24
نه عادلانه نه زيبا بود…



نه عادلانه نه زیبا بود

جهان

پیش از آن که ما به صحنه برآییم



به عدلِ دست‌نایافته اندیشیدیم

و زیبایی

در وجود آمد
 

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #25
روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد…
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت …
روزی که کمترین سرود
بوسه است !
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست !
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند .
قفل ،
افسانه یی ست !
و قلب ،
برای زندگی بس است !
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ،
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست ،
تا من به خاطر ِ آخرین شعر رنج ِ جست و جویِ قافیه نبرم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #26
دور دست امیدی نمی آموخت
دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرم ناتوانی
دراشک
پنهان می شد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #27
گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار
نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار،
بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش
به راهی دور رفته باشم
نخستین سفرم
باز آمدن بود​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #28
دیر زمانی در او نگریستم
چندان
که، چون نظری از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او گزیر نیست.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #29
لمس تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #30
بر شرب بی پولک شب
شرابه های بی دریغ باران…
در کنار ما بیگانه ئی نیست
در کنار ما
آشنائی نیست
خانه خاموش است و بر شرب سیاه شب
شرابه های سیمین باران​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا