عاشقانه‌ها عاشقانه‌های احمد شاملو

  • نویسنده موضوع roro nei30
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 88
  • بازدیدها 2,192
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • #31
من، بر می خیزم !
چراغی در دست؛
چراغی در دلم،
زنگار روحم را صیقل می زنم
آیینه‌ای برابر آینه ات می گذارم
تا با تو ابدیتی بسازم..!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ༆ALN

༆ALN

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/2/20
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,209
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #32
آیدا! عشق و شعر و امید و نشاط و سرود زندگی من!

آیدای من! آیدای یگانه، آیدای بی همتای من!

نه تنها هیچ چیز نمی تواند میان ما جدایی بیفکند، بلکه هیچ چیز نخواهد توانست میان آنچه من و تو هستیم و وجودی یگانه را تشکیل می دهیم، باعث احداث تویی و منی بشود… من و تویی در میانه نیست، و اگر جسم نباشد روحی نمی تواند بود و اگر روح نباشد جسمی نیست.

قلب من فقط به این امید می تپد که تو هستی، تویی وجود دارد که من می توانم آن را ببینم، او را ببویم، اورا ببوسم، او را در آغوش خود بفشارم و او را احساس کنم.



من بزرگ ترین،خوشبخت ترین،مقتدرترین و داراترین مرد دنیا هستم!

بزرگترین مرد دنیا هستم، زیرا بزرگ ترین عشق دنیا در قلب من است…

عشق، بزرگ ترین خصلت انسان است؛ پس من که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/2/20
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,209
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #33
ای بیگانه که خلوت ما را می شکنی
آیدا، نازنین ترین چیز من،

از ماده و روح!

چه قدر جای تو، این جا، در کنار من، توی نگاه من، خالی است… گو این که لحظه یی بی تو نیستم. خودت بهتر می دانی: من، برای آن که از خودم خبری بگیرم، باید از تو شروع کنم! -نفسی نمی کشم مگر این که با یاد تو باشد؛ قلبم نمی تپد مگر این که یادش باشد زندگی دوباره را از کجا شروع کرده است؛ مگر این که یادش باشد برای چه می تپد.

آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود، اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، می توانستم بگویم که آرام ترین، شادترین و امیدوارترین روزهای عمرم را می گذرانم. ….

دیشب ناگهان یاد نقشه یی افتادم که برای خانه مان کشیدیم و تو فورا آن را بردی که بایگانی کنی. _ چه قدر تو بامزه ای. باری غرق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _S_N_

༆ALN

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/2/20
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,209
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #34
آیدای من اگر می خواهی پیروز بشوم
به من لبخند بزن!

آیدا، امید و شیشه ی عمرم
با این که وقت تنگ است و کار بی انتهاست، با این که باید از حالا (به نظرم ساعت از نیم بعد از نصف شب گذشته باشد) شروع به کار کنم، و با این که هر دقیقه را باید غنیمت بشمرم، نمی توانم خودم را راضی کنم که چند سطری برایت ننویسم و با آن که هم الان یک ساعت هم نیست که از تو دور شده ام، بی تو باشم.
آیدا جانم!

بدترین روزهای عمرم را می گذرانم. فشار تهی دستی و فشار آن زن بی انصاف بی رحم از طرف دیگر، فشار بانک که پول سفته اش را می خواهد و فشار بی غیرتی و وقاحت این مرد شارلاتان که دو ماه عمر مرا به امروز و فردا کردن تلف کرده است، همه مرا در منگنه گذاشته اند.
از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _S_N_

༆ALN

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/2/20
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,209
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #35
همه ی خدایان به انتظار ما هستند!

آیدای خوب من!
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس می کنم که شعر، دوباره در من جوانه می زند. به بهار می مانی که چون می آید، درخت خشکیده شکوفه می کند. برای فردای مان چه رویاها در سر دارم! آن رنگین کمان دوردستی که خانه ی ماست، و در آن، شعر و موسیقی لبان یکدیگر را می بوسند و در وجود یکدیگر آب می شوند

از لذت این فردایی که انتظارش قلب مرا چون پرده ی نازکی می لرزاند در رویایی مداوم سیر می کنم. می دانم که در آن سوی یکی از فرداها حجله گاه موسیقی و شعر در انتظار ماست، و من در انتظار آن روز درخشان آرام ندارم و هر دم می خواهم فریاد بکشم:
آیدای من! شتاب کن که در پس این “اُلمپ” سحر انگیز ، همه ی خدایان به انتظار ما هستند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _S_N_

༆ALN

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/2/20
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,209
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #36
حرف های تو مایه های اصلی این زندگی است!

آیدا؛
بگذار بی مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم:
که من در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذت ها،
آتش و شور و حرارت آن را می خواهم …!
بیش از هر چیز، شوق و شورش را می پسندم؛
و بیش از هر چیز، بی تابی ها و بی قراری هایش را طالبم …
سکوت تو، شعر را در روح من می خشکاند !
شعر، زندگی من است.
حرف های تو مایه های اصلی این زندگی است …
و مایه های اصلی این زندگی می باید باشد

از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
کتاب: مثل خون در رگ‌های من
 
امضا : ༆ALN

༆ALN

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/2/20
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,209
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #37
آیدا…!!!

آنچه به تو می‌دهم عشق من نیست؛بلکه تو خود، عشق منی.تویی که عشق را در من بیدار می‌کنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، می‌بایست گفته باشم که من “زنی” نمی‌جویم،
من جویای آیدای خویشم.

آیدا را می‌جویم تا زیباترین لحظات زندگی را چون نگین گران‌بهایی بر این حلقه‌ی بی‌قدر و بهای روزان و شبان بنشاند.
آیدا را می‌جویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد.

آیدا را می‌جویم تا مرا به “دیوانگی” بکشاند؛که من در اوج “دیوانگی” بتوانم به قدرت‌های اراده‌ی خود واقف شوم؛که من در اوج غرایز برانگیخته‌ی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم.

آیدا! این که مرا به سوی تو می‌کشد عشق نیست، شکوه توست؛و آنچه مرا به انتخاب تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ༆ALN

ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
13/4/19
ارسالی‌ها
1,814
پسندها
33,207
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سطح
33
 
  • #38
آیدای خوب من
این روزها احساس میکنم که شعر
دوباره در من جوانه می زند
به بهار می مانی ،که چون می آید
درخت خشکیده شکوفه میدهد

-احمدشاملو.
 
امضا : ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
13/4/19
ارسالی‌ها
1,814
پسندها
33,207
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سطح
33
 
  • #39
دوستش می‌دارم
چرا که می‌شناسمش،
به دوستی و یگانگی.

ــ شهر
همه بیگانگی و عداوت است. ــ
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم
تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم.
اندوهش
غروبی دلگیر است
در غُربت و تنهایی.
همچنان که شادی‌اش
طلوعِ همه آفتاب‌هاست
و صبحانه
ونانِ گرم،
و پنجره‌ای
که صبحگاهان
به هوای پاک
گشوده می‌شود،
و طراوتِ شمعدانی‌ها
در پاشویه‌ی حوض.
چشمه‌ای
پروانه‌ای و گُلی کوچک
از شادی
سرشارش می‌کند،
و یأسی معصومانه
از اندوهی
گرانبارش:
اینکه بامدادِ او دیری‌ست
تا شعری نسروده است.
چندان که بگویم
«امشب شعری خواهم نوشت»
با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو می‌رود
چنان چون سنگی
که به دریاچه‌ای
و بودا
که به نیروانا.

و در این هنگام
دخترکی خُردسال را مانَد
که عروسکِ محبوبش را
تنگ در آغوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
13/4/19
ارسالی‌ها
1,814
پسندها
33,207
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سطح
33
 
  • #40
شاملو چه زیبا میگفت "مرا دفن کن میان دو بوسه"
چه زیباست که این چنین مجنون وار عاشق بود!
برای عاشقی این چنین معشوقی نیازست لیلی وار و یا آیدا گونه!
نه!نیازی نیست! تو تنها باش، تا نوشته هایم روی دست شاملو بزند!
تو باش!که نوشته هایم عطر بودنت را بگیرند!
تو باش!که صدایم بوی شادی بگیرد و چشمانم از شوق بودنت برق بزنند!
تو باش!که مردهای قصه اذیتم نکنند!
تو باش!تا ثانیه هایم عطر حضورت را بگیرند!
دلبندم!این من و دستان من،این من و داستان من؛ بودنت را آرزومندم!
حضورت همچون اردیبهشت شیرازست!
همانقدر زیبا و دور از تصور!
همانند رقص یک دختر کولی !
بودنت مانند رویاهای کودکی زیباست!
زیبایی این چنین را از من دریغ نکن!

بودنت را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ᴘ̶ᴀ̶ʀ̶ᴅ̶ɪ̶̶̶̽ș̶

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا