جسی: باشه باشه _
سلین: ببین خودت می دونی چه بلایی سر بقیه می آد وقتی برم، درسته؟ عین فرانکوزی. باور کن، خیلی روم حساب می کنن.
نظرت چیه؟ کارو بگیرم یا نه، بگیرم... باید بگیرم؟
جسی: آم، نه نه نه، به من چه؟ فقط نمی خوام ببینم از رو عصبانیت داری تصمیم می گیری، اونم به خاطر چی؟ یه مسئله ی
چرند سر یه مشت آسیاب بادی.
سلین: نه! مگه فقط ماجرای آسیاب بادی هاست؟ کل تابستونو دارم بهش فکر می کنم.
جسی: می دونم داری فکر می کنی. می دونم.
سلین: ...و باید انجامش بدم. و انجامش می دم!
جسی: خیلی خُب هر کاری دوست داری بکن، فقط این قدر دیگه نگو!
سلین: می کنم! شد؟ خدایا. ای کاش همه چی این قدر پیچیده نبود. ببین اگه برم اوضاعم خراب می شه، اگه هم بمونم بازم
اوضاعم خراب می شه...
جسی: (می خندد) هیچ کاری بی ضرر نیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.