فیلم‌ نامه فیلمنامه پیش از نیمه شب | Justin کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Gone
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 731
  • کاربران تگ شده هیچ

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
اسم فیلمنامه: پیش از نیمه شب
نام نویسنده: Justin
ژانر: #درام
خلاصه: جسی و سلین را در یونان می‌بینیم. تقریباً بیست سال از زمانی که برای اولین بار آن‌ها یکدیگر را در قطاری به مقصد وین ملاقات کردند گذشته‌است. اکنون شاهد عشقی هستیم که غبار سالیان زندگی مشترک بر آن نشسته‌است
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #2

داخلی: فرودگاه بعدازظهر

جسی و هَنکِ چهارده ساله در یکی از فرودگاه های کشور یونان دارند راه می روند.
جسی: همه چیزت رو برداشتی دیگه؟
هَنک: اوهوم.
جسی: خیال داری تمام پرواز رو بشینی بازی کنی یا اینکه زحمت می دی لای کتابتم بازی کنی؟
هَنک: نگران نباش، لاشون رو باز می کنم.
جسی: اگه برات ایمیل زدم، از جواب دادن در نرو، باشه؟ بد نیست بذاری پدر پیرت بدونه داری چه کار می کنی و به چی فکر می کنی.
هَنک: آهان.
جسی: اگه خواستیم می تونیم هفته ای یه بار با هم اسکایپ کنیم.
هَنک: باشه...
جسی: کاری طراحی های برای اون پروژه ی علومت رو گرفتی؟
هَنک: آره گمونم بهم بدن.
جسی: خوبه، به نظرم خیلی خوبن. واقعاً خیلی خوبن.
هَنک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
جسی: اوخ، باور کن این اشتباه خیلی بزرگیه.
هَنک: بازیم زیاد خوب نیست.
جسی: ای بابا چی می گی؟ تو خیلی هم خوبی.
هَنک: خُب نرفتم اردوی تمرین تابستونی، دوباره از نو شروع کردن دیگه سخته.
جسی: آره خُب، ولی برای مربیت شرایط رو توضیح بده بگو بابات اروپا زندگی می کنه و می خواستی تابستونو اونجا باشی
و از این حرفا دیگه. بنداز گردن من. بگو تقصیر پدرمادرمه ولی خودم می خوام فوتبال رو جدی ادامه بدم.
هَنک: ولی من نمی خوام فوتبال رو جدی ادامه بدم بابا. برام جدی نیست.
جسی: خُب لازم نیست همین الان تصمیم بگیری. فقط بهش فکر کن. من حرفم اینه که بازی دسته جمعی خیلی مهمه،
متوجه ای؟
به محل بازرسی رسیده اند.
جسی: رسیدیم دیگه. من این فرودگاه رو خیلی دوست دارم، تو چطور؟
هَنک: واقعاً عالیه.
جسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
هنک با سر تائید می کند.
جسی: چرا فکر می کنی هنوزم ازم متنفره؟
هنک: نمی دونم. فکر کنم اون بیشتر از دانیل متنفره تا تو.
هَنک بازیگوشانه مشت به جسی می زند.
هنک: خودتو ناراحت نکن. یه راهی پیدا می کنم. باید همین کارو بکنیم.
جسی: آره. ولی می پرسم می تونم منم کمکی بکنم؟
هَنک: نمی دونم.
جسی: ولی می دونی که دوستت دارم، درسته؟
هَنک: آره.
جسی: آره درسته.
هَنک: آره می دونم. این بهترین تابستون زندگیم بود.
جسی: راست می گی؟
هَنک: آره.
جسی :خُب بهترین تابستون عمر منم بود. دیدی بهت گفتم این سفر یونان زیادی خوش میگذره.
هَنک: خوش هم گذشت.
دیگر وقتی ندارند.
جسی: خوبه. درست شد. دوستت دارم رفیق.
هنک: منم دوستت دارم بابا.
جسی: خوبه دیگه باهام دست بده ببینم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
جسی: چه خبره؟
سلین: قبول نکردن.
جسی: توربینای بادی رو؟
سلین: شیش ماه باهاشون کل کل کن، آخرش این. همه هم قبول داشتن که به نفع کل منطقه ست...
جسی: آهان. خُب پس چی شد؟
سلین: ...حالا یه مرتبه می گن تپه ها رو بدریخت می کنه. منظره ش رو بهم می ریزه و خراب می کنه.
جسی: ای بابا. فکر کردم کار تمومه.
سلین: تموم بود! عملاً تموم بود _
جسی: خُب حالا شاید _
سلین :کفر آدمو در می آرن.
جسی: می تونن یه مرتبه بزنن زیرش؟
سلین: آره که می تونن. دیدی که زدن. همین. تو یه چش بهم زدن تموم شد.
جسی :متأسفم.
سلین: نه نه فقط حرص آدم در می آد. دیگه نمی تونم تحمل کنم. (درنگ) می رم سراغ اون کاری که با رِمی می خواستیم
بکنیم.
جسی: نه. نه تو نمی ری براش کار کنی.
سلین: چرا نرم؟
جسی: می خوای بری برای دولت کار کنی؟
سلین: خُب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
جسی: باشه باشه _
سلین: ببین خودت می دونی چه بلایی سر بقیه می آد وقتی برم، درسته؟ عین فرانکوزی. باور کن، خیلی روم حساب می کنن.
نظرت چیه؟ کارو بگیرم یا نه، بگیرم... باید بگیرم؟
جسی: آم، نه نه نه، به من چه؟ فقط نمی خوام ببینم از رو عصبانیت داری تصمیم می گیری، اونم به خاطر چی؟ یه مسئله ی
چرند سر یه مشت آسیاب بادی.
سلین: نه! مگه فقط ماجرای آسیاب بادی هاست؟ کل تابستونو دارم بهش فکر می کنم.
جسی: می دونم داری فکر می کنی. می دونم.
سلین: ...و باید انجامش بدم. و انجامش می دم!
جسی: خیلی خُب هر کاری دوست داری بکن، فقط این قدر دیگه نگو!
سلین: می کنم! شد؟ خدایا. ای کاش همه چی این قدر پیچیده نبود. ببین اگه برم اوضاعم خراب می شه، اگه هم بمونم بازم
اوضاعم خراب می شه...
جسی: (می خندد) هیچ کاری بی ضرر نیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
سلین: اوا چقدر ماه. شما دخترا خاطره ی دیگه ای از تعطیلات یادتون می مونه.
جسی: آره حتماً. برای مامانم همین طوریه. خاطره ای که از بچگی من داره با خاطره ی خودم یه دنیا فرق می کنه. می شه دیگه
ازم فیلم نگیری لطفاً؟
سلین موبایل را کنار می گذارد.
سلین: خدایا. مامانتو خیلی دوست دارم. تو همیشه بهش سخت می گیری.
جسی: به خاطر اینکه سالای بدبختی منو ندیدی. فقط روزای خوشمو دیدی.
سلین: منو یاد بدبختی انداختی... تا حالا داستان پیشی کلئوپاترامو گفتم؟ نگفتم؟ فکر کنم اگه تعریف «. سالای بدبختی »
کنم یادت بیاد. وقتی کوچیک بودم یه گربه داشتم اسمش کلئوپاترا بود و هر سال بهار از روی حصارا می پرید اون
طرف و حامله برمی گشت و دقیقاً دو تا بچه می زایید.
جسی: فقط دو تا؟
سلین: آره دو تا. هر بار، هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
سلین: باشه.
جسی: بیا دیگه، می گیم گور بابای مخروبه های باستانی! اصلاً شماها چه چیز باحالی دارین؟
سلین: هه! یکیشونو که دیدی انگار همه رو دیدی! وای خدا، ما واقعاً پدر مادر گندی هستیم. باید نگه می داشتیم.
جسی: ای بابا چیزی نیست.
سلین: فرهنگه. بدو دور بزن.
جسی: آم خودت می دونی که باید یه شخصیتی به این بچه ها بدیم، می گیری منظورم چیه؟
سلین: آره آره.
جسی: داریم بهشون یه درس مهم یاد می دیم. اونم اینه که اگه بخوای چرت بزنی، تو این دنیا بازنده ای.
به خاطر اینکه بابامون می گفت اگه چرت بزنی باختی، معتاد شدیم » سلین آره وقتی بچه ها تو کمپ ترک اعتیاد بودن می گن
می بینی بازم گردن توئه. «. و هیچ وقت نتونستیم راحت بخوابیم
جسی: (می خندد) باشه باشه. ما پدر مادر گندی هستیم.
سلین: می دونم.
جسی: جدا شدن از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
سلین: وا شوخیت گرفته؟
جسی: چه شوخی ای؟
سلین: فکر می کنی چرا گفت بهترین تعطیلات تابستونیم بود؟
جسی: چون دوتایی با هم خیلی خوش گذروندیم؟
سلین: جسی...
جسی: نه هان؟ خُب چی، فکر میکنی اون دوتا... فکر می کنی اون دوتا
سلین: آره پس چی.
جسی: فکر می کنی با هم دوست شدن؟
سلین: بیشتر از دوست! آره. قبول، قول دادم که به کسی نگم ولی دیگه. با هم دوست شدن. همین.
جسی: بهت دیگه چی گفت؟
سلین: نباید بهت بگم، به خاطر همین بهت نمی گم ولی
جسی: بگو دیگه.
سلین: باشه. بهم گفت نگرانه می دونی ازم پرسید که چطوری باید با یکی بیشتر دوست شد و بوسیدش.
جسی: اینو از تو پرسید؟
سلین: آره. ولی پسرت خیلی خیلی ماهه. عصبی شده بود، سرخ شده بود و عین بچه کوچولوها لپشو گاز می گرفت. خیلی
ماه بود.
جسی: آه. پس بالاخره با ملانی دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Gone

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/7/21
ارسالی‌ها
1,289
پسندها
5,784
امتیازها
24,673
مدال‌ها
22
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
جسی: چیزی نیست، چیزی نیست. اصلاً موضوع مهمی نیست.
سلین: نیست؟ باشه. چند سالته؟ بس کن دیگه!
جسی: چهل ویه سالمه و فقط عاشق تو بودم.

سکوت، بعد خنده ی هر دو.
سلین: خیلی خیلی داری برای این شبِ خلوتمون برنامه ریزی می کنی ها، نه؟
جسی: معلومه. همه ی مهماتم با خودم آماده کردم.
سلین: من گیر یه تینیجر آمریکایی افتادم. باورم نمی شه. لازمه همه ی این کارا رو بعداً بکنیم؟
جسی: چی؟ آهان آره دیگه. پاتریک خیلی هم خوشحال می شه. آریادنی و استفانوس هم اونجان و می خوان با بچه ها یه دورهمی حسابی بگیرن _ بهشون خوش می گذره.
سلین: نه نه نه منظورم هتله، منظورم اینه که مطمئن نیستم که امشب بخوام

موبایلش زنگ می خورد. جواب می دهد....
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا