- ارسالیها
- 73
- پسندها
- 254
- امتیازها
- 1,078
- مدالها
- 4
- نویسنده موضوع
- #31
سکانس {29}
(حیاط پشتی کافی شاپ)
ترانه : دختر کجا ها سیر میکنی نیم ساعته دارم صدات میزنما.
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم : تو فکر بودم متوجه نشدم چی گفتی .
ترانه لبخندی زد و گفت : رسیدیم اینم سه قلو ها.
آروم سرم و به سمت جلو برگردوندم دیدم ۳ دختر با لباس های مثل هم و صورت هایی که اصلا باهم مو نمیزنند جلو روم دست به سینه ایستادند.
خدایی سه نفر عین هم کپی برابر اصل همدیگه جلوروم وایساده بودن، من تا حالا ۳ قلو ندیده بودم از درون تو شُک بودم ولی در ظاهر همون چهره سرد و جدیم رو داشتم .
آرش با نیش باز گفت : خب آبجی ریما اینا روکه میبینی ؟ گزاشتنشون رو دستگاه کپی و ۲ تا از روشون کپی کردن.
با حرف آرش؟ دخترا به یک باره با ذوق و ناباوری به من
نگاه کردن و یه نگاه به همدیگه ... دوباره یه نگاه به...
(حیاط پشتی کافی شاپ)
ترانه : دختر کجا ها سیر میکنی نیم ساعته دارم صدات میزنما.
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم : تو فکر بودم متوجه نشدم چی گفتی .
ترانه لبخندی زد و گفت : رسیدیم اینم سه قلو ها.
آروم سرم و به سمت جلو برگردوندم دیدم ۳ دختر با لباس های مثل هم و صورت هایی که اصلا باهم مو نمیزنند جلو روم دست به سینه ایستادند.
خدایی سه نفر عین هم کپی برابر اصل همدیگه جلوروم وایساده بودن، من تا حالا ۳ قلو ندیده بودم از درون تو شُک بودم ولی در ظاهر همون چهره سرد و جدیم رو داشتم .
آرش با نیش باز گفت : خب آبجی ریما اینا روکه میبینی ؟ گزاشتنشون رو دستگاه کپی و ۲ تا از روشون کپی کردن.
با حرف آرش؟ دخترا به یک باره با ذوق و ناباوری به من
نگاه کردن و یه نگاه به همدیگه ... دوباره یه نگاه به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.