شاعر‌پارسی اشعار وحدت کرمانشاهی

  • نویسنده موضوع SETAREH LOTFI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 638
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
باز آهنگ جنون کردیم ما

عقل را از سر برون کردیم ما

جز فنون عشق کآن آیین ماست

سربه‌سر ترک فنون کردیم ما

در طریق عشق تسلیم و رضا

روزگاری رهنمون کردیم ما

در سراب دل روان در جوی چشم

چشمه‌های آب خون کردیم ما

خاک خواری و مذلت تا ابد

بر سر دنیای دون کردیم ما

در پی چندی و چون در سال‌ها

با خلایق چند و چون کردیم ما

بر رگ غم نشتر شادی زدیم

دفع سودای درون کردیم ما

تا به نیروی ریاضت عاقبت

نفس سرکش را زبون کردیم ما

آسمان را صورت از سیلی عشق

وحدت آخر نیلگون کردیم ما

 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
از یک خروش یا رب شب زنده‌دارها

حاجت روا شدند هزاران هزارها

یک آه سرد سوخته جانی سحر زند

در خرمن وجود جهانی شرارها

آری دعای نیمه‌شب دلشکستگان

باشد کلید قفل مهمات کارها

مینای می ز بند غمت می‌دهد نجات

هان ای حکیم گفتمت این نکته بارها

آب و هوای میکده از بس که سالم است

بنشسته پای هر خم آن میگسارها

طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد

از های و هوی عربده باده‌خوارها

پیغام دوست می‌رسدم هر زمان به گوش

از نغمه‌های زیر و بم چنگ و تارها

ساقی به یک کرشمه مستانه در ازل

بربود عقل و دین و دل هوشیارها

وحدت به تیر غمزه و شمشیر ناز شد

بی جرم کشته بر سر کوی نگارها
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
از یک خروش یا رب شب زنده‌دارها

حاجت روا شدند هزاران هزارها

یک آه سرد سوخته جانی سحر زند

در خرمن وجود جهانی شرارها

آری دعای نیمه‌شب دلشکستگان

باشد کلید قفل مهمات کارها

مینای می ز بند غمت می‌دهد نجات

هان ای حکیم گفتمت این نکته بارها

آب و هوای میکده از بس که سالم است

بنشسته پای هر خم آن میگسارها

طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد

از های و هوی عربده باده‌خوارها

پیغام دوست می‌رسدم هر زمان به گوش

از نغمه‌های زیر و بم چنگ و تارها

ساقی به یک کرشمه مستانه در ازل

بربود عقل و دین و دل هوشیارها

وحدت به تیر غمزه و شمشیر ناز شد

بی جرم کشته بر سر کوی نگارها
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
بشنو ز ما که تجربه کردیم سال‌ها

بی‌حاصلی است حاصل این قیل و قال‌ها

حالی اگرچه رند خرابات خانه‌ایم

لیکن فقیه مدرسه بودیم سال‌ها

یعنی به می ز آینه دل زدوده‌اند

رندان کوی میکده‌ام زنگ نال‌ها

از کوهکن نشان و ز مجنون خبر دهند

گل‌ها و لاله‌های تلال و جبال‌ها

جانا قسم به جان عزیزت که تا سحر

شب‌ها به یاد روی تو دارم خیال‌ها

آن خال‌های لعل لب دلفریب دوست

گوئی نشسته بر لب کوثر بلال‌ها

وحدت کمال عشق چو در بی‌کمالی است

تکمیل عشق کرد و گذشت از کمال‌ها
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #15

ز دست عقل به رنجم بیار جام ش*ر..اب

بنای عقل مگر گردد از ش*ر..اب خراب

برو به کوی خرابات و می‌پرستی کن

که این کلید نجات است و آن طریق صواب

لطیفه‌های نهانی رسد به گوش دلم

ز صوت بربط و آهنگ چنگ و بانگ رباب

به یک تجلی حسن ازل ز بحر وجود

شد آشکار هزاران هزار شکل حباب

جهان و هرچه در او هست پیش اهل نظر

نظیر خواب و خیال است عکس ظل تراب

عجب مدار که شب تا به صبح بیدارم

عجب بود که در آید به چشم عاشق خواب

قرار و صبر ز عاشق مجو که نتواند

به حکم عقل محال است جمع آتش و آب

بیا و این من و ما را تو از میان بردار

که غیر این من و ما نیست در میانه حجاب

نبوده بی می و معشوق سال‌ها وحدت

به دور لاله و گل روزگار عهد شباب
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
عشق به یک سو فکند پرده چو از روی ذات

شد ز میان غیر ذات جمله فعل و صفات

هر من و مایی که هست می‌رود اندر میان

چون که به آخر رسید سلسله ممکنات

دست ز هستی بشوی تا شودت روی دوست

جلوه‌گر از شش جهت گرچه ندارد جهات

همرهی خضر کن در ظلمات فنا

ور نه به خود کی رسی بر سر آب حیات

هر که به لعل لبش خضر صفت پی برد

یافت حیات ابد رست ز رنج ممات

سر به ارادت بنه در قدم رهروی

کز سخن دلکشش حل شودت مشکلات

بعد چهل سال زهد وحدت پرهیزکار

ترک حرم کرد و گشت معتکف سومنات
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
هر دلی کز تو شود غمزده، آن دل شاد است

هر بنایی که خراب از تو شود آباد است

ره به ویرانه عشق آر و برو در بر بند

عقل را خانه تعمیر، که بی بنیاد است

کمر بندگی عشق نبندد به میان

مگر آن بنده که از بند جهان آزاد است

من اگر رندم و بدنام برو خرده مگیر

زانکه هر خوب بدی از ادب استاد است

پنجه در پنجه تقدیر نشاید افکند

چون که بازوی فلک سخت‌تر از فولاد است

دامن دشت گر از ناله مجنون خالی‌ست

کمر کوه پر از زمزمه فرهاد است

پیش سجاده‌نشینان خبر از باده مگوی

زاهد و ترک ریا غایت استبعاد است

دل دیوانه نصیحت نپذیرد هیهات

چه توان کرد که این فطری و مادرزاد است

جنت و کوثر و طوبی تو و وحدت همه اوست

که رخش جنت و لب کوثر و قد شمشاد است
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #18

به کیش اهل حقیقت کسی که درویش است

به یاد روی تو مشغول و فارغ از خویش است

ز پوست تخت و کلاه نمد مکن منعم

که در دیار فنا تخت و تاج درویش است

به تیر غمزه و نازت ز هر کنار بسی

به خون تپیده چو من سینه چاک و دلریش است

رموز رندی و مستی به شیخ شهر مگوی

که این منافق دور از خدا بداندیش است

هوای کوی خرابات و آب میخانه

به از هوای دزاشیب و آب تجریش است

بشوی دست ز دنیا و پند من بنیوش

که مهر او همه کین است و نوش او نیش است

تو را چه آگهی از حال م**س.ت مخموریست

که شحنه‌اش بود اندر پی عسس پیش است

من و خیال سلامت از این سفر هیهات

که سعی و کوشش رهزن ز رهنما بیش است

ز کس مرنج و مرنجان کسی ز خود وحدت

که این حقیقت آیین و مذهب و کیش اس
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
بر آنکه مرید می و معشوقه و جام است

جز دوست نعیم دو جهان جمله حرام است

ترک سر و جان گیر پس آنگاه بیاسای

آری سفر عشق همین یک دو سه گام است

از اول این بادیه تا کعبه مقصود

دیدیم و گذشتیم از او چار مقام است

چون طالب و مطلوب و طلب هر سه یکی شد

هنگام وصال است دگر سیر تمام است

هر خواجه که در بندگی عشق کمر بست

کی دفع کند ننگ و کجا طالب نام است

معلوم شود عاقبت از رنج ره عشق

کاین همسفران پخته کدام است و که خام است

هشدار که زاهد نزند راه تو ای دوست

تحت الحنک و سبحه او دانه و دام است

وحدت عجبی نیست که در بحر محبت

گر بنده شود خواجه اگر شاه غلام است
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,203
پسندها
31,451
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
مقصد من، خواجه، مولای من است

توشه من نیز تقوای من است

در مناجاتم چو موسی با اله

خلوت دل طور سینای من است

می روان مرده‌ام را زنده کرد

آری آری می مسیحای من است

گاهگاهی این رکوع و این سجود

کلمینی یا حمیرای من است

دامن تدبیر را دادم ز دست

رشته تقدیر در پای من است

حسن لیلی جز یکی مجنون نداشت

عالمی مجنون لیلای من است

نفی من شد باعث اثبات من

آنچه در لای من الای من است

نشاۀ ناسوتم اندر خور نبود

عالم لاهوت ماوای من است

نام نیکت ذکر صبح و شام ماست

یاد رویت ذکر شب‌های من است

ره به خلوتگاه وحدت یافتم

وحدتم فوق گمان جای من است

 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا