شاعر‌پارسی اشعار وحدت کرمانشاهی

  • نویسنده موضوع SETAREH LOTFI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 612
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
وحدت کرمانشاهی » غزلیات

ای دوست مرانم ز در خویش خدا را

کز پیش نرانند شهان خیل گدا را

باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت

حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را

از دست مده باده که این صیقل ارواح

بزداید از آیینه دل زنگ ریا را

زاهد تو و رب ارنی؟ این چه خیال است

با دیده خودبین نتوان دید خدا را

هرگز نبری راه به سر منزل الا

تا مرحله پیما نشوی وادی لا را

چون دور به عاشق برسد ساقی دوران

در دور تسلسل فکند جام بلا را

آتش به جهانی زند ار سوخته جانی

بر دامن معبود زند دست دعا را

طوفان بلا آمد و بگرفت در و دشت

چون نوح برافراشت به حق دست رجا را

در حضرت جانان سخن از خویش مگوئید

قدری نبود در بر خورشید سها را

از درد منالید که مردان ره عشق

با درد بسازند و نخواهند دوا را

وحدت که بود زنده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
بگوی زاهد خودبین بادپیما را

که درد باده رهانید از خودی ما را

کسی که پا و سری یافت در دیار فنا

گزید خدمت رندان بی سر و پا را

اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان

ولی به نقطه شناسند عارفان با را

مکن ملامتم از عاشقی که نتوان بست

ز دیدن رخ خورشید چشم حربا را

ز کوی دوست مگر می‌رسد نسیم صبا

که پر ز نافه چین کرده کوه و صحرا را

کمینه چاکری از بندگان پیر مغان

به یک اشاره کند زنده صد مسیحا را

روا مدار که هر دم به یاد روی گلی

چو غنچه چاک زنم جامه شکیبا را

به صد فسانه و افسون نمی‌کند بیرون

رقیب از سر مجنون هوای لیلا را

پیاله گیر که رندان به نیم جو نخرند

هزار ساله طاعات زهد و تقوا را

برو ز دست مده گر وصال می‌طلبی

فغان و ناله و فریاد و آه شب‌ها را

کسی به کنه کلام تو پی برد وحدت

که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
دل بی تو تمنا نکند کوی منا را

زیرا که صفایی نبود بی تو صفا را

چون حسن و جمال تو بود موهبت از حق

دیدار تو توجیه کند روز لقا را

روشن شود از پرتو انوار حقیقت

از لوح دل ار پاک کنی رنگ ریا را

البته دمی منحرف از قبله نگردد

هرسوی بگردانی اگر قبله‌نما را

شک نیست که باشد اگرت دیده حق‌بین

هرجا نگری می‌نگری وجه خدا را

در عاشقی و مهر و وفا بایدت ای دوست

آموخت ز جان‌باختگان رسم وفا را

از نای تو بر گوش رسد نغمه توحید

چون وحدت اگر ساز کنی شور و نوا را
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را

سیل جنون در ربود رخت عبادات را

مسئله عشق نیست درخور شرح و بیان

به که به یکسون نهند لفظ و عبارات را

دامن خلوت ز دست کی دهد آن کو که یافت

در دل شب‌های تار ذوق مناجات را

هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد

پی نبرد هر کسی رمز اشارات را

جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر

مستم و گم کرده‌ام راه خرابات را

دوش تفرج‌کنان خوش ز حرم تا به دیر

رفتم و کردم تمام سیر مقامات را

غیر خیالات نیست عالم و ما کرده‌ایم

از دم پیر مغان رفع خیالات را

خاک‌نشینان عشق بی مدد جبرئیل

هر نفسی می‌کنند سیر سماوات را

بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز

از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست

صرف خرابات کن جمله اوقات را
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
یا میکده را دربند این رند شرابی را

یا چشم بپوش امشب مستی و خرابی را

تا گرد وجودم را بر باد فنا ندهد

از دست نخواهد داد این آتش آبی را

یکباره پریشان کرد ما را چو پریشان کرد

بر روی مه‌آسایش زلفین سحابی را

از قهقهه بیجاست ای کبک دری کز خون

شاهین کندت رنگین چنگال عقابی را

رو دست بشوی از تن زان پیش که خود سازد

سیلاب فنا ویران این کاخ ترابی را

ای خواجه یکی گردد خود بحر و حباب آخر

در دهر چه بسپاری این شکل حبابی را

آهم به فلک بر شد از جور رقیب امشب

تا خود چه اثر باشد این تیر شهابی را

القصه مکن باور افسانه واعظ را

کی گوش کند عاقل هر بانگ غرابی را

بشنو سخن وحدت ای تشنه که آب آنسوست

بیهوده چه پیمایی این دشت سرابی را
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را

هرگز نتوان دید جمال احدی را

با خود نظری داشت که بر لوح قلم زد

کلک ازلی نقش جمال ابدی را

جان‌ها فلکی گردد، اگر این تن خاکی

بیرون کند از خود صفت دیو و ددی را

در رقص درآید فلک از زمزمه عشق

چونان که شتر بشنود آهنگ هدی را

ما از کتب عشق نخواندیم و ندیدیم

جز درس و خط بیخودی و بی‌خردی را

یا بوسه مزن بر لب مینای محبت

یا در خم توحید فکن نیک و بدی را

گل بزمگه خسروی آراست چو بشنید

از مرغ سحر زمزمه باربدی را

درویش به صد افسر شاهی نفروشد

یک موی از این کهنه کلاه نمدی را

یا رب به که این نکته توان گفت که وحدت

در کوی صنم یافته راه صمدی را
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
تا نشوئید به می دفتر دانایی را

نتوان پای زدن عالم رسوایی را

سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق

جای دادند به دل لاله صحرایی را

آنکه سر باخت به صحرای جنون می‌داند

که چه سوداست به سر این سر سودایی را

برو از گوشه‌نشینان خرابات بپرس

لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را

دعوی عشق و شکیبا ز کجا تا به کجا

عشق در هم شکند پشت شکیبایی را

نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید

در دل خویشتن آن دلبر هرجایی را

برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر

تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را

یافتم عاقبت این نکته کزو یافته‌اند

دلفریبان همه سرمایه زیبایی را

وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت

سرمه روشنی دیده بینایی را
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
از باده م**س.ت گشت بت می‌پرست ما

آمد چه خوب فرصت وصلش به دست ما

ما بر امور انفس و آفاق قادریم

لیکن قضاست مسئله پای‌بست ما

هر پنجه‌ای به پنجه ما ناورد شکست

بازوی عشق می‌دهد ای دل شکست ما

در ساحتش خطا بود اظهار هست و بود

زیرا به دست اوست همه بود و هست ما

مائیم جمله ذاکر و ساجد به پیش او

از اوست در نماز قیام نشست ما

گاهیم بر فراز و زمانیم در نشیب

تا خلق پی برند به بالا و پست ما

ای دوست استفاده ز فرصت غنیمت است

تدبیر چیست جست چو ماهی ز شست ما

وحدت حرام باد کسی کآرزو کند

لب بر لبش نهند صنم می‌پرست ما
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
گردون چو زد لوای ولایت به بام ما

سامان گرفت شرع پیمبر به نام ما

در نعت این بس است که روح‌الامین پاک

آرد سلام بارو رساند پیام ما

ای خواجه بندگی به مقامی رسانده‌ایم

کافسر رباید از سر شاهان غلام ما

ما را دوام عمر نه از دور انجم است

باشد دوام دور فلک از دوام ما

دردا که بی حضور می و دور جام رفت

سی سال روزگار همه صبح و شام ما

ساقی چو یک اشاره شد از پیر می‌فروش

لبریز ساخت از می توحید، جام ما

ما را که لعل یار به کام است و می به دور

دور سپهر گو که نگردد به کام ما

در آستان میکده ما را کنید خاک

شاید که بوی باده رسد بر مشام ما

وحدت رموز مستی و اسرار عاشقی

یکسر توان شناخت ز طرز کلام ما
 

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,204
پسندها
31,440
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
لبریز تا ز باده نگردید جام ما

در نامه عمل ننوشتند نام ما

ما خود خراب و م**س.ت شرابیم و محتسب

نبود خبر ز مستی شرب مدام ما

دارم هوای آنکه ز بامش پرم ولیک

بنموده چین زلف کجش پای دام ما

چون گشته‌ایم حلقه به گوش جناب عشق

زیبد که ماه چارده گردد غلام ما

با اینچنین تحقق آمال و وصل یار

بنشسته است مرغ سعادت به بام ما

ای مدعی اگر بگشایی تو چشم دل

بینی شکوه عزت و جاه و مقام ما

این نکته روشن است که در دور روزگار

باشد صفا و صدق و محبت مرام ما

وحدت بنوش باده وحدت ز دست دوست

بهتر از این به دهر نباشد گمان ما
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا