متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه اول BSY داستان کوتاه نَفیرِ جنون | سونیا جباری کاربر انجمن یک رمان

کدام بخش داستان مطلوب هست¿¿¿¿¿

  • خلاصه و مقدمه

  • آغاز رمان

  • شخصیت پردازی

  • توصیفات چهارگانه

  • معمایی‌هایی که در رمان تعبیه شده

  • حوادثی که در رولینگ هیلز اتفاق میفته

  • و در آخر خواننده‌هایی که واسه دل نویسنده یه نگاه می‌کنن و جیم میزنن به این گزینه رای بدن


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

MONTE CRISTO

کاربر قابل احترام
سطح
44
 
ارسالی‌ها
4,600
پسندها
50,314
امتیازها
77,373
مدال‌ها
77
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #21
پیرمرد پرستار با شنیدن کلام تند نیکول صورت پر چروکش درهم می‌شود. درحالی‌که گوشت نرم گونه‌ی وارفته‌اش را بین دندان‌های تیز خود می‌جوید، چشم‌های ریزش را به فواصلی در نزدیکی نیکول می‌دوزد. لختی در سکوت متفکر می‌ماند و سپس روبه بانوی به خروش افتاده اظهار می‌کند:
- داروها دیگه روش اثری ندارن...مورفین، لیتیوم هیچ کدوم مهارش نمی‌کنن.
خشم خلق نیکول را در چنگ می‌گیرد. از شدت عصبانیتی که به‌ یکباره در جانش می‌خزد، خون در چشم‌های بادامی‌ او خانه می‌گزد و رخ مهتابی‌اش به به رنگی کبود متمایل می‌شود. بی‌توجه به نفسی که در قفسه‌‌ی سینه‌اش راکد مانده، با صدایی خشم‌زده می‌غرد:
- دوزشون رو بیشتر کن، خفه کردن اون وظیفه‌ی من نیست.
پرستار کهنه سال دست‌های لرزانش را درون جیب روپوش سپید خویش پنهان کرده و خیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MONTE CRISTO

MONTE CRISTO

کاربر قابل احترام
سطح
44
 
ارسالی‌ها
4,600
پسندها
50,314
امتیازها
77,373
مدال‌ها
77
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #22
این پارت نقطه‌ی عطف داستانه

Roshanak_QW Roshanak_M تقدیم شما ارشد عزیزم
جایی در موازات زیرزمینی که نیکول در آنجا حضور دارد، شخصی از طریق کانال تهویه‌ی هوایی که در دل دیوار سنگی جای گرفته، گفت و شنود رئیسه‌ی تیمارستان و پرستار را با فراست و تیزهوشی به گوش می‌سپارد.
با سکوتی که یکباره در اتاق برقرار می‌شود، لبخند شومی بر روی لب‌های قیطانی‌اش جا خوش کرده و خانه می‌گزد.
بی‌توجه به تاریکی تلخ سایه افکنده بر انبار، با آرامشی وصف ناپذیر همچون شغالی درنده در کنجی به کمین می‌نشیند. گویی حتی ظلمات محیط هم توان مهار چشم‌های به خون نشسته‌اش را ندارد که این‌ چنین شرمنده به گوشه‌ای خزیده است.
مرد مرموز نگاه غبار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MONTE CRISTO

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا