متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد داستان کوتاه راز مگو | آیناز.ر کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 306
  • کاربران تگ شده هیچ

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه : راز مگو
نام نویسنده : ainaz8360
ژانر : #عاشقانه #درام #اجتمایی
خلاصه :
داستان از آن جایی شروع شد که دختر رازی مگو داشت که او را به شدت آزرده خاطر کرده بود
رازی که شاید به قیمت جان خودش یا دیگری تمام میشد
حالا او به کمک دوستی بهتر از روانشناس طی ماجراهایی طولانی رو به درمان است اما
در همین بین اتفاقی می افتد غیر منتظره که بیشتر از هر چیزی او را میترساند
ترس از طرد شدن ، ترس از تهمت و دروغ ؛
او بیشتر از هر چیز میترسد نکند کسی حرف او را جدی نگیرد و یا به ضررش تمام شود !
تاریخ شروع : 11 آبان سال 1400
______________________________________________________________________________...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

Mahtab Rezayat

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
672
پسندها
7,863
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
سن
18
  • #2
ببین داستانش خیلی جالبه ولی خلاصه‌ش اصلا خوب نبود؛ ولی مقدمه‌ش آدم رو کنجکاو میکنه و این نقطه قوتته.
علائم نگارشی رو هم درست رعایت نکردی، از ناظرت کمک بگیر.
خلاصه‌ت رو هم حتما اصلاح کن؛ چون حیفه موضوعت خلاصه‌ش خوب نباشه. من خلاصه رو که خوندم میخواستم بزنم بره ولی وقتی یکم از مقدمه رو خوندم کنجکاو شدم و میخوام خوندنش رو ادامه بدم
 
امضا : Mahtab Rezayat

.REIHANEH.

نویسنده انجمن
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,334
پسندها
43,803
امتیازها
69,173
مدال‌ها
38
سن
19
  • #3
سلام سلام آیناز بانو ⁦(。♡‿♡。)⁩
خدمتت عرض شود که
سرعت سیر بالاس
یعنی توی یک صفحه کلی چیز گفتی خاطرات این همه سال و توی چند پارت جمع کردی. هول نکن آیناز ریز به ریز بنویس هرچی که بوده عجله نداشته باش. چیزی که نوشتی دقیقا مشابه خاطره نویسیه. اولش و داشتی خوب جلو می‌رفتی ولی وقتی رسیدی به سنای بالاتر دخترک سرعت رمان و خیلی بالا بردی. به این فکر نکن که داستان کوتاه و یا زودتر جمعش کنی هرچی میتونی بنویس. از احساسات از هرچی...! داستانت شده مثل یه دفترچه خاطرات. روی این خیلی راحت میتونی مانور بدی. حجم شدید اتفاقات توی ص اول باعث میشه خواننده گیج بشه :)
مورد بعدی خالی بودن ص اول از دیالوگه!
بود ولی کم اینم بیشتر بر میگرده به مورد قبلی چون پیرنگ و سیر رمان بالا بود و خیلی سریع گذشتی زمانی به دیالوگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MONTE CRISTO

کاربر قابل احترام
سطح
44
 
ارسالی‌ها
4,600
پسندها
50,314
امتیازها
77,373
مدال‌ها
77
سن
20
  • #4
سلام گل
برای تخریب نیومدم، فقط نکاتی رو میگم در جایگاه یه خواننده. هیچ داستانی مسلما کامل نیست و کم و کاستی‌هایی رو در خودش گنجونده ولی این دلیله بر دل زده شدن خواننده با حتی نویسنده نیست.
یکمی سیر سریعه ولی خب با چند خط میتونی بسط بدی بهش و پارت‌هایی زیبا خلق کنی
نیم‌فاصله‌ها زیاد رعایت نشده بود دقت کن روی اینا یا از ناظرت بخواه راهنماییت کنه‌. در کل داستان زیبائیه و عنوان خیلی جذابه.
خلاصه رو یکم بیشتر روش مانور بده ولی اعتدال بین ترازوی جذابیت و گنگی رو فراموش نکن
روی توصیفات یکم بیشتر کارکنی پارتها عالی میشه جانم


امیدوارم که نظرم کمکی کنه بهت
موفق باشی
 
آخرین ویرایش
امضا : MONTE CRISTO

خانوم سین❀

نویسنده افتخاری
سطح
31
 
ارسالی‌ها
824
پسندها
29,730
امتیازها
50,673
مدال‌ها
34
  • #5
سلام عزیزم:405:
داستان کوتاهتو تا جایی که نوشته بودی خوندم و خیلی لذت بردم. موضوع جالبی داشت و قلم زیبات خواننده رو ترغیب به خوندن میکرد. فقط ای کاش یکم از ظاهر دخترک قصه‌هم میگفتی. چون الان من هیچ تصوری از ظاهرش ندارم و حتی اسمشم نمیدونم :610185-ae27176d7371ebcd2b8b54769e216894:
در کل داستان جذابی بود و من از خودندش خیلی لذت بردم. موفق باشی گلم:383::354::402:
 
امضا : خانوم سین❀

موضوعات مشابه

عقب
بالا