متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار محمود درویش

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 748
  • کاربران تگ شده هیچ

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #21
شعرهامان بی طعم و بی رنگ و بی صدایند..

در پیشگاه خون..

جوهر حیا می کند و منصرف می شود

((محمود درويش))

ترجمه: محمد حمادی
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #22
حکمت آدم محکوم به اعدام را دارم

چیزهایی در تملک خود ندارم تا مالک من گردند

یا آن دم که دلت را تغییر دادی، راهت را نیز تغییر دادی؟

آیات قرآن کریم را تلاوت کردم و در چاه به مجهول گفتم:

سلام بر تو، روزی که در سرزمین صلح به قتل رسیدی و

روزی که زنده از ظلمت چاه بالا خواهی آمد!

برای سرزمین مان که در اسارت به سر می برد

آزادی مشتاقانه و با سوز و گداز مردن است

که سرزمین مان، در شب خونین خود

گوهری ست که بر دوردست ها و دوردست ها نور افشانی می کند

به بیرون خود روشنا می بخشد...

ولی ما، درون آن،

نفس مان بیشتر می گیرد

((محمود درویش))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #23
جز اندیشیدن در چین و چروک دریاچه،

چیز دیگری برایم نمانده است ..

فردایم را از من بگیر و دیروزم را بده ..

و بگذار با هم بمانیم.

((محمود درويش))

ترجمه: محمد حمادي
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #24
غم‌هامان را در کشوها نگه می‌داریم،

مبادا سربازان ببینند و جشن بگیرند محاصره ما را

اندوه‌هایمان را نگه می‌داریم برای موسم‌های دیگر

برای یک یادمان،

برای آنچه در راه غافلگیرمان می‌کند.

آن‌گاه که زندگی به روالی طبیعی پیش رود

ما نیز چون دیگران غمگین خواهیم شد،

برای دلبستگی‌های شخصی‌مان

که امروز شعارهایی بزرگ‌تر

پنهان‌شان داشته

و برای زخم‌های کوچک‌مان که به خونریزی‌شان اعتنا نکردیم

فردا آن زمان که سرزمین شفا یابد،

عوارض جانبی‌اش را احساس خواهیم کرد.

((محمود درویش))

ترجمه‌: تراب حق شناس
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #25
آهسته گذر کن، ای زندگی، تا تو را

در اوج کاستی پیرامون خود ببینم.

چقدر در جست و جوی خویشتن و تو،

تو را در گیرودارت از یاد بردم.

و هر بار که به رازی از تو پی بردم.

با لحن تندی گفتی: چقدر نادانی!

به غیاب بگو: مرا کم داشتی

و من حضور یافتم... تا تو را کامل کنم!

((محمود درویش))

ترجمه: محمد حمادی
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #26
6tq_13590463_1039626866105447_920309844256296302_n.jpg




مغرور شو.. مغرور شو!

هر قدر هم جفا کنی

پیش چشم و تن من فرشته خواهی ماند

و آن سان که عشقمان برایم اراده کرد

خواهی ماند

و اینگونه می بینمت:

نسیمت بوی عنبر و سرزمینت قند و شکر

و من بیشتر.. دوستت دارم

دستانت سبزه و گل اند

من اما

بسان بلبلان آواز نمی خوانم

که غل و زنجیرها

به من می آموزند تا مبارزه کنم

مبارزه کنم.. مبارزه

زیراکه بیشتر تو را دوست دارم!

آوازم دشنه هایی از جنس گل ها

سکوتم کودکیِ رعدها

و زنبقی از خون دلم،

و تو خاکی و افلاک

و دلت سبز..!

و جزر عشق در تو مَد است

پس چگونه بیشتر نخواهمت

تو آن سان که...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #27
چشمانت تیغی ست در دل

مرا می رنجاند ..

و آن را می پرستم ..

((محمود درویش))

ترجمه: محمد حمادی
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #28
عشق چون موج است

تکرار افسوس ما بر گذشته

اکنون

تند و کند

معصوم ، چون آهویی که از دوچرخه ای جلو می زند

و زشت ، چون خروس

پر جرئت ، چون گدایی سمج

آرام چون خیالی که الفاظش را می چیند

تیره ، تاریک

و روشنایی می بخشد

تهی و پر از تناقض

حیوان ، فرشته ای به نیرومندی هزار اسب

و سبکی یک رویا

پر شبهه ، درنده و روان

هرگاه عقب بنشیند ، باز می آید

به ما نیکی می کند و بدی

آن گاه که عواطف مان را فراموش کنیم

غافلگیرمان می کند

و می آید

آشوبگر ، خودخواه

سروَر یگانه ی متکثّر

دمی ایمان می آوریم

و دمی دیگر کفر می ورزیم

اما او را اعتنایی به ما نیست

آن گاه که ما را تک تک شکار می کند

و به دستی سرد بر زمین می زند

عشق

قاتل است

و بی گناه


((محمود درویش))

مترجم : مریم حیدری
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #29
باقی‌مانده‌ی یک زندگی

اگر کسی به من بگوید:

تو امروز عصر می‌میری. پس در مدت زمانی که از عمرت باقی مانده

چه می‌کنی؟

می‌گویم:

به ساعتم نگاه می‌کنم

یک لیوان آبمیوه می‌نوشم

سیبی را دندان می‌زنم

و به تفصیل به تماشای مورچه‌ای می‌نشینم که

سهمیه‌ی غذای روزانه‌اش را

پیدا کرده است

بعد به ساعتم نگاه می‌کنم:

هنوز فرصت هست که صورتم را اصلاح کنم

و یک دوش طولانی بگیرم.

فکری به سرم می‌زند:

تا ظهر، زنده کنار میز کارم می‌نشینم

بی آن که رد هیچ رنگی را در کلمات ببینم

سفید، سفید، سفید

آخرین وعده‌ی غذایی‌ام را آماده می‌کنم

دو لیوان را پر از ش*ر..اب می‌کنم: یکی برای خودم

و یکی هم برای مهمان ناخوانده‌ای

بعد میان دو رویا، چرتی می‌زنم

اما با صدای خر و پف خودم بیدار می‌شوم

به ساعتم نگاه...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #30
هر که بی عشق است

از زمستان

بیم خواهد داشت

((محمود درویش))
 
امضا : AINAZ.R

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا