متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار محمود درویش

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 745
  • کاربران تگ شده هیچ

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #31
اگر می ‌گفتندم :

عصر هنگام خواهی مرد

آن‌ گاه تا آن دم چه می‌ کردی؟

به ساعت مچی ‌ام نگاهی می ‌انداختم،

ليوانی شربت سر می ‌کشيدم،

سييبی گاز می ‌زدم،

خيره مورچه ‌ای که غذايش را جسته می ‌شدم

بعد به ساعت مچی ‌ام نگاهی می ‌انداختم.

وقتی باقی می ‌ماند تا ريش ‌ام را بتراشم

و حمامی بگيرم، ناگزير:

"نوشته‌ ای هم هست که بايد تزيين ‌اش کنم،

خوب که با پارچه‌ ای آبی."

تا ظهر زنده پشت ميزم می‌ نشستم

اما رد رنگ کلمات را نمی ‌ديدم،

سپيد، سپيد، سپيد...

آخرين ناهارم را مهيا می ‌کردم،

دو ليوان ش*ر..اب می ‌ريختم: يکی برای خودم

و يکی برای آن که سرزده از راه برسد

بعد در ميانه دو رويا چرتی می ‌زدم.

اما صدای نفس ‌ام از خواب ‌ام می‌ پراند...

پس به ساعت مچی ‌ام نگاهی می ‌انداختم

و وقتی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #32
چرا نمی توانم خوابهایم را تعبیرکنم

تعبیرکنم حضور یک زن درخواب

باجامه ای سیاه وبلند

دستانی رقصنده و کشیده

درون یک دریای عمیق

آنسوی خوابم مردانی را که ایستاده اند می بینم

درون دستانشان شمشیرهای آخته است

وسوی دیگرش خودم را

بر بالای دستان مردم شهر

زنده زنده تشییع می شوم

نمی توانم این خواب را تعبیرکنم

تعبیر این خواب را نمی دانم


((محمود درویش))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #33
دیگر در باغهای ما

عطر شکوفه ای به مشام نمی رسد

تنها

درختهای ماباروت می دهند

شکوفه هایشان فشنگهای سمی ست

میوه هایشان بمبهای خوشه ای ست

درباغهای ما

باغبان لباس رزم پوشیده

به اندازه موشکهای خورده اش

ستاره روی شانه دارد

وبه اندازه گلهایی که سوزانده است

مدال می گیرد…

درباغهای ما نهری جاری نیست

همه اش جوی خون است


((محمود درویش))​
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #34
زیر نامه ام نوشتم غریبه

وغریبانه نوشتم

به نام تو می خواهم به جنگ بروم

می خواهم کاری بزرگ کنم

هزاران کودک را نجات بدهم

تفنگم را به سوی خودم بگیرم

اگر قرار به شلیک گلوله ای باشد

جهان را زیر ورو می کنم برای کاشتن گلهای زیبا

آسمان را آبی برای پرواز پرنده ها

ودریاها را آرام

برای رقص ماهی ها

به نام تو می خواهم آزاد شوم

یک اتحاد جهانی برای عشق ایجادکنم

شهید شوم

وروی تندیس سرم بنویسند غریبه


((محمود درویش))​
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #35
%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF_%D8%AF%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B4.jpg




مرا به تاریخ خودم ببر

تاریخی که درآن رقاصه ای زیبا می رقصند

تاریخی که بو سه های ناب دارد

برهنگی های پاک

آواز های زیبا پشت رودخانه های خروشان

مرا به تاریخ خودت ببر

به تاریخی که زنان درجهان حکومت کنند

ومردان ملتی سر به زیر باشند

ومردان فقط عاشق شوند

مرا به تاریخ خودم ببر


((محمود درویش))​
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #36
قبیله ام را فدا کردم

شهرم را

نیاکانم را

دار وندارم را

حالا من شهید هستم

کسی که برای داشتن تو چیزی ندارد

وبرای داشتن تو همه چیز دارد

حتی مرگ را


((محمود درویش))

مترجم : بابک شاکر​
 
امضا : AINAZ.R

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا