مطالب جالب مطالب نوستالژی و قدیمی

[رویای محال]

نوستالژی خونه مادربزرگ که بیشتر
پنج شنبه وجمعه ها به خونه شون می رفتیم !

 

[رویای محال]

یادش بخیر آخر هفته ها که میشد کل فامیل جمع میشدیم خونه‌ٔ مادربزرگ


کاش میدونستیم چه روزای خوبی داشتیم. حیف حیف که گذشت و نفهمیدیم چجوری گذشت...

 

[رویای محال]

بهترین اکیپ تاریخ سینمای ایران

 

[رویای محال]

تو مدرسه یادتونه وقتی با ابر خیس تخته رو پاک میکردیم این شکلی میشد؟


اولش فکر میکردیم خیلی خوب شده ولی وقتی تخته سیاه خشک می‌شد، اون موقع میفهمیدیم چه گندی زدیم

 

[رویای محال]

آخه مگه رو دستش اومده؟
چه بویی داشت لامصب حتی مزه کاغذشم یه چیز دیگه ای بود

 

[رویای محال]

اینم از تفریحات زمان ما

 

[رویای محال]

یادتونه؟؟

 

[رویای محال]

حس می‌کنم بعضی طعم ها هر چقدر هم بگذره باز همونقدر خوشمزه تر میشن ،همین ساقه طلایی قدیمی خودمون مزه خوبش منو یاد روزای شیرین مدرسه میندازه که یه بسته با دوستام میخوردیم کل مقنعه و مانتو رو کثیف میکردیم بعد کلی تشنه میشدیم می رفتیم نوبتی توی اون آبخوری کوچیک توی محوطه و بادست آب نوش جان میکردیم ،همونقدر دلچسب و شیرین …
ساقه طلایی جان هیچوقت قدیمی نمیشی

 

[رویای محال]

به خانه بعد از اسباب کشی برگشته ای؟
به عکس های جا مانده روی دیوار نگاه کرده ای؟

بی تو همین قدر غمگینم
بی تو همین قدر دلگیرم ...

 

[رویای محال]

باز آمده‌ام در اولین زمستانِ نبودن بابابزرگ، تصویر خاطراتم شبیه زمستانی‌ است که معشوق دور مانده و خاکِ مرده برای جنازه‌ها سردِ سرد است؛
دیگر توی کشوی آشپزخانه دو جعبه از بیسکوییت‌های گرجی، یک پلاستیک تخمه سیاه و روی اپن هم ظرف چینیِ سفیدِ مامان‌بزرگ که تویش شکلات‌های قهوه‌ی او باشد، نیست.:45803945f2a44707587b8a0bf143b30032d25a5ba: