- ارسالیها
- 1,761
- پسندها
- 34,322
- امتیازها
- 61,573
- مدالها
- 36
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #1
جنون از دل داغدیدهاش سر میکشد. کسی در گوشه و کنار شیون کنان بر سر میکوبد. اینبار راه نجاتی نیست، قدم برمیدارد و تکههای شکستهی روحش، جان و تنش را خونآگین میکند.
تاخت امواج درد را به سوی تن درماندهاش، حس میکند.
نالهاش میپیچد، قهقههاش تا عرش ملکوت برمیخیزد، اشکش نمیچکد اما در صدای خندهاش طنین شیون به گوش میرسد. تنش آماجگاه سیلیهاست. اینجا پایان راه که نه، آغاز زندگیست. دستِ بغضهای نشکسته، حرفهای نزده، آمال له شده، دور تا دور گلویش میپیچد.
***
با سلام
ایوار به کام دوستان
سومین شبنشینی اختصاص داده شده به...
تاخت امواج درد را به سوی تن درماندهاش، حس میکند.
نالهاش میپیچد، قهقههاش تا عرش ملکوت برمیخیزد، اشکش نمیچکد اما در صدای خندهاش طنین شیون به گوش میرسد. تنش آماجگاه سیلیهاست. اینجا پایان راه که نه، آغاز زندگیست. دستِ بغضهای نشکسته، حرفهای نزده، آمال له شده، دور تا دور گلویش میپیچد.
***
با سلام
ایوار به کام دوستان
سومین شبنشینی اختصاص داده شده به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.