- تاریخ ثبتنام
- 2/4/20
- ارسالیها
- 1,682
- پسندها
- 14,997
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 23
سطح
21
- نویسنده موضوع
- #11
نزدیک در شدند، دستش از روی گردن برادر رها شد. اسلحه پشت کمرش قرار گرفت. بینی و گونههایش از شدت سوز سرما یخ زده بود. سامر دست چپش را بلند کرد و زنجیر در را کشید. سیاوش نگاه دلواپساش را به سامر دوخت و سامر زیرلب غرید:
- تا سه میشمرم به سمت ماشین برو! سیاوش احمق نشی باهاشون نری وگرنه من دیگه یک قدم واسه اثبات بیگناهیت برنمیدارم.
چشمان مشکی خسته و کلافهاش را به دو تیلهی برق زده از اشک دوخت. تمام جانش برادرش بود. تمام زندگیاش سیاوش بود. تا آمد شمارش معکوس را شروع کند. صدای مرتعش و لرزان او آمد.
- قول میدی مراقبش باشی؟ قول میدی وقتی برگشتم بذاری ببینمش؟
صدای آژیر پلیس از دور به صورت کمی شنیده شد. سامر کلافه در را به سمت خود باز کرد.
- قول میدم که حواسم بهش باشه! تو فقط مراقب...
- تا سه میشمرم به سمت ماشین برو! سیاوش احمق نشی باهاشون نری وگرنه من دیگه یک قدم واسه اثبات بیگناهیت برنمیدارم.
چشمان مشکی خسته و کلافهاش را به دو تیلهی برق زده از اشک دوخت. تمام جانش برادرش بود. تمام زندگیاش سیاوش بود. تا آمد شمارش معکوس را شروع کند. صدای مرتعش و لرزان او آمد.
- قول میدی مراقبش باشی؟ قول میدی وقتی برگشتم بذاری ببینمش؟
صدای آژیر پلیس از دور به صورت کمی شنیده شد. سامر کلافه در را به سمت خود باز کرد.
- قول میدم که حواسم بهش باشه! تو فقط مراقب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش