- ارسالیها
- 774
- پسندها
- 18,032
- امتیازها
- 39,673
- مدالها
- 24
- نویسنده موضوع
- #11
***
با تک زنگ کیارش، در زنگزدهی کرم رنگ خانه را گشودم. لندکروز مشکیاش در کوچهی قدیمی با خانههای کهنهای که به راحتی میشد از آن فهمید سالهاست بازسازی نشدهاند خودنمایی میکرد. چندتا از همسایهها من را که داشتم به سمت ماشین میرفتم و در آن را باز میکردم، خیره شده بودند و نگاهشان بیداد میکرد کنجکاو شدهاند که ربط مرا به این ماشین لوکس بفهمند. بیاهمیت سوار شدم و سلام کوتاهی به کیارش که آرنج دست چپش را به پنجره دودی ماشین زده و انگشتانش چانهی کشیدهاش را در بر گرفته بودند، دادم. نگاه مشکیاش را چندثانیهی طولانی مرا از نظر گذراند و بدون حرف فقط سری تکان داد. با همان ژست ماشین را به راه انداخت با حرکت خاصی فرمان را چرخاند. از کوچه نهچندان طولانی خارج شد.مردد نگاهش کردم تا...
با تک زنگ کیارش، در زنگزدهی کرم رنگ خانه را گشودم. لندکروز مشکیاش در کوچهی قدیمی با خانههای کهنهای که به راحتی میشد از آن فهمید سالهاست بازسازی نشدهاند خودنمایی میکرد. چندتا از همسایهها من را که داشتم به سمت ماشین میرفتم و در آن را باز میکردم، خیره شده بودند و نگاهشان بیداد میکرد کنجکاو شدهاند که ربط مرا به این ماشین لوکس بفهمند. بیاهمیت سوار شدم و سلام کوتاهی به کیارش که آرنج دست چپش را به پنجره دودی ماشین زده و انگشتانش چانهی کشیدهاش را در بر گرفته بودند، دادم. نگاه مشکیاش را چندثانیهی طولانی مرا از نظر گذراند و بدون حرف فقط سری تکان داد. با همان ژست ماشین را به راه انداخت با حرکت خاصی فرمان را چرخاند. از کوچه نهچندان طولانی خارج شد.مردد نگاهش کردم تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش