• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان‌شات رمان دست نشانده هرماس | محدثه رستگار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ❥لیلیِ او
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 510
  • کاربران تگ شده هیچ

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,608
پسندها
20,391
امتیازها
43,073
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان: دست نشانده هرماس
(جلد دوم رمان برخاسته از آتش)
نام نویسنده: محدثه رستگار.
ژانر: #تراژدی #جنایی
خلاصه:
یک قانون پنهانی هم در پس پرده‌های تئاتر زندگی وجود دارد که می‌گوید، وقتی انسان‌ها ضربه می‌خورند، سه حالت دارد؛ در اولین حالت، دیگر بلند شدنی در پی نیست و آن‌ها همانطور در تنهایی، از میان چنگال‌های بی‌رحم غم،‌ تقدیم دستان نوازش‌گر مرگ می‌شوند،
دومی یک برخاستن اساسی است و یک شروعی مجدد به همراه ساخت مسیری هموار برای رسیدن به موفقیت و اما...
آخرین‌ حالت یک صفت طغیان‌گری‌ست که تک‌تک وجودشان را فرا می‌گیرد و از آنان یک کوه آتش‌فشان می‌سازد؛ در این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❥لیلیِ او

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,608
پسندها
20,391
امتیازها
43,073
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
شبنم‌های اشک کم‌کم به چشمانم سلام گفتند و من فوراً با وصل کردن پلک‌هایم روی یک‌دیگر آن‌ها را در حبس چشمانم اسیر کردم. سعی کردم ناپدیدشان کنم که تلاشم هم به موفقیت ختم شد. باز هم نفس عمیقی به بیرون روانه کردم. بغض خفیفی گریبان‌گیر گلویم شده بود...خیلی سخت بود گفتنش! دل و جرأت بسیاری می‌خواست! یک آن تمام خاطراتی که با شاهزاده سابین داشتم در ذهنم رژه رفتند...روزهایی که به کمک او سلطنت را از آن خطر بزرگ نجات دادیم. روزهایی که به دیدارم می‌آمد و مانند دو دوست خوب باهم حرف می‌زدیم. روزهایی که با شاهزاده آلفرد می‌آمد و گاهی سربه سر یکدیگر می‌گذاشتند؛ خنده‌های از ته دلشان...ولی او راهی جز این برای من باقی نگذاشت! او هم قاتل آدرینم بود و هم مسبب اصلی مرگ ندیمه وفادارم لورا! و در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ❥لیلیِ او

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,608
پسندها
20,391
امتیازها
43,073
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
***
شاهزاده سابین بر روی تخت یک نفره فلزی انتهای سمت چپ سلول کز کرده و مانند همیشه از عالم تاریک خود که لحظات سیاهش هردم بی‌رحمانه بدبختی و نابودی زندگی‌اش را به رخش می‌کشید، به دنیای خواب گریخته بود و در عالم بی‌خبری تا حدی می‌توانست از چنگال بی‌رحم غم در امات بماند. غلتی در جایش خورد و به سوی دیوار سیاه سلول که کنده‌کاری‌‌های ریزو درشت رویش زینت‌بخش آن شده بود زد که همزمان صدای باز شدن در زندان در فضای مسکوت سلول پخش شد و قلب زخمی و تکه‌تکه سابین را آغشته به دلهره‌ بسیار کرد. فوراً حصار پلک‌هایش را که این‌روزها مدام با بستنشان سعی در حبس خود در دنیای خواب و بی‌خبری داشت را از هم گشود و در یک حرکت ناگهانی با استرس زیاد در جایش پرید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ❥لیلیِ او
عقب
بالا