متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار قبر فروید؛ پشت خانه | آمین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Birdy
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 1,114
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Birdy

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
1,183
امتیازها
8,003
مدال‌ها
7
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #21
شامگاه را ببین
پس تا به کی؟
در خزان، محزون؟
تو روحت را به خاک بخشیده‌ای
تا از برگ فروپاشیده‌ی زنگ زده
در روحت بدمد...
و که می‌گوید خدا در آسمان است؟
من خدایی دارم در خاک!
در میان ارواح گرفتار
آزادی می‌بخشد، بسیار...
تار و پود من، در آتش، در فروپاشی عقل
آرام نیست
بالغ نیست
فروید؛ از چه می‌گویی سخن؟
شامگاه را ببین
پس تا به کی؟
پریشان، در میان بی‌خردان؟
و در تقلای زمان
من ایستاده‌ام
در کنار تو
تا بگویی در این آتش
چگونه می‌توان آب شد؟

بی‌آنکه خاکسترشد؟
 
امضا : Birdy
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا