دلنوشته مجموعه دلنوشته ۲۵۸ کیلومتر | ماه.میم کاربر انجمن یک رمان

[بابای دخترش]

به نام خدایی که فاصله آب را از آتش حفظ کرد

۲۵۸ کیلومتر
اثر: ماه.میم

مقدمه:
-یک چیزی بگو که نمی‌دونم
+قبل از اینکه از در بیای تو،
می‌پرستمت.
​

 

[untitled]

•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[بابای دخترش]

- ۲۵۸ کیلومتر، دقیقا ۲۵۸ کیلومتر بینمون فاصله است. داری به چی فکر می‌کنی؟ به منم بگو...
+ بینمون یک دنیا فاصله است
- بینمون ۳ عدد فاصله است، ما قراره از ۳ عددِ کنارِ هم بترسیم؟

 

[بابای دخترش]

من فقط نگران نیستم که عشقمون دوام نداشته باشه...
اما نگرانم که ۱۰۰ ساله بشیم و من و تو ۸۰ سال با هم باشیم
چطور می‌تونم همه‌ی عشقم به تو رو فقط توی ۸۰ سال جا بدم؟!
و برای همین می‌دونم باید یک دنیای دیگه‌ای بعد از این باشه
و هرجا که باشه ما همدیگه رو پیدا می‌کنیم
همینطور که اینجا همدیگه رو پیدا کردیم
با وجود اقیانوسی که بین ما بود
و یک میلیون دلیل برای اینکه ما هرگز نباید همدیگه رو می‌دیدم
ولی سرنوشت ما با هم بودن بود
این تنها چیزیه توی این دنیاست که من در موردش مطمئنم
من همیشه عاشقت می‌مونم
تا ابد...
و بازهم کافی نیست
اما این رو قول میدم
قول میدم که همیشه باهات برقصم
برای اولین بار همینجا
و برای آخرین بار
فقط من و تو
توی آشپزخونه خونه‌امون..
من عاشقتم برای همون...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[بابای دخترش]

روی تپه‌ی سوم و دشت آخر جنگل آرزو دراز کشیده بودیم
من و بودم و او
- میگما...
+ جان دلم؟ اول بدون دوستت دارم بعد بگو ولی بعدش که گفتی هم دوستت دارما
او میخندد.
- بذار جمله‌ام رو کامل کنم بعد شروع کن
او چشمانش را می‌چرخاند.
+ آخه میترسم!
- از چی...؟
+ خیلی چیزا! که همه‌اشون به تو ختم میشه...
- من ترسناکم؟
من میخندم.
+ تو نه آسمون آبی... اینکه زودتر از من بگی دوستت دارم و منم در جواب بگم منم دوستت دارم ترسناکه، ترسناکه که فکر کنی من کمتر دوستت داشتم که تا نگفتی نگفتم، یا ترسناکه که ثانیه‌ها پشت سر هم فرار می‌کنند و نکنه من کمتر از ساعت قبل تو را ستایش کرده باشم؟ یا حتی اگر انقدر آن را تکرار نکنم که اگر ثانیه‌ای بعد نبودم زنگ صدایم را با این جمله از یاد ببری چه؟
او با...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.