مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

saraab

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
31/12/19
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #531
سلام يه رمانى بود اسم شخصياتاشو يادم نيست ولى يه دخترى بود فكر كنم ١٧ ساله كه پسر عموش اونو از باباش ميخره بعد دختره به شوخى براى اينكه حرص پسر عمو رو در بياره ميگه دوس پسر دارم پسره عصبانى ميشه خواهششششششش ميكنم اسمشو بگيد لطفا
 
آخرین ویرایش

hassanak

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
30/12/19
ارسالی‌ها
4
پسندها
1
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #532

Sari

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/19
ارسالی‌ها
27
پسندها
22
امتیازها
40
سطح
0
 
  • #533
سلام
من یک رمان خوندم ولی یادم نیست اسمش و اینارو اونجوری که یادمه دختره و پسره ازدواج میکنند بعد دختره نمی دونم چی می شه که میره یا پسره ولش می کنه بعد دختره حامله بوده پسرم نمیدونسته دختره بچش به دنیا میاد و چن وقت بعد اتفاقی پسرو تو خیابون میبینه بجه بغلش بوده پسره شک میکنه میگه بچه کیه میگه مال دوستمه ولی پسره یواشکی پستونک بچه رو برداشته بودهِ ِDNAمیده میفهمه مال خودشه
همینش یادم بود اگه می دونین بگین بهم ممنون
لطفا اسمشو پیدا کردین بگین به نظر رمان جالبی میاد
 

Sari

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/12/19
ارسالی‌ها
27
پسندها
22
امتیازها
40
سطح
0
 
  • #534
سلام من دنبال یه رمان هستم که پسره زنشو به خاطر حجابش به تحریک یه دختر دیگه طلاق میده و با اون دختره ازدواج میکنه بعد شب عروسی میفهمه دختره حاملس و سرش کلاه گذاشته زنشم بعد از جدایی میره خارج و بعد از ۵ سال برمیگرده خواهش میکنم راهنمایی کنید
دوستان لطفا هرکی اسم این رمانو میدونه بگه خیلی دنبالش گشتم ممنونم
 

rominamahdavi

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/12/19
ارسالی‌ها
3
پسندها
1
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #535
سلام به رمان بود
فکر میکنم اسم دختره پرستو بود یه خواهر داشت به نام پریسا ماله قبل انقلاب بوده پدرش پول پرست بود و دختره رو به یکی تو خارج از ایران میده دختره میره میبینه پسره زن داره رقاص کاباره میشه میخواد خودکشی کنه که عشق قدیمیش پیداش میکنه
هم زمان با ازدواج اسنا انقلاب میشه و خانواده دختره میان اونجا زندگی کنن
اسم پسره هم کامران بود اشتباه نکنم
کسی نمیدونست این رمانو یعنی
 

Gandalf

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/1/20
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #536
رمانی ک دنبالشم دختره ازبچگی عاشق پسرخاله فک کنم یاپسرعموی دوستش میشه ولی چون پسره بهش محل نداده،پسره خارج کشور زندگی میکرده ودختره خودشو جای دوستش جا میزنه و چندین سال بعنوان دوستش باپسره ازطریق ایمیل چت میکنه تا اینکه پسره میاد ب ایران و..
 

Banafshe

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
18/12/19
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,896
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
12
 
  • #537
رمانی ک دنبالشم دختره ازبچگی عاشق پسرخاله فک کنم یاپسرعموی دوستش میشه ولی چون پسره بهش محل نداده،پسره خارج کشور زندگی میکرده ودختره خودشو جای دوستش جا میزنه و چندین سال بعنوان دوستش باپسره ازطریق ایمیل چت میکنه تا اینکه پسره میاد ب ایران و..
سلام فکر کنم "دوست مجازی" باشه اسمش.
 
امضا : Banafshe

Hadis gg

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
5/7/17
ارسالی‌ها
5
پسندها
11
امتیازها
33
سن
25
سطح
0
 
  • #538
سلام رمان راجب دختریه ک مادرش تهرانی بوده و پدرش شهرستانی و خانواده ی پدرش ک مذهبی بودن اصلا موافق عروسیه پدر و مادرش نبودن چون مادرش خیلی مذهبی نبوده و بعد از ازدواج پسرشون اون رو طرد می کنن و دختره خانواده ی پدریش رو نمیشناسه تا اینکه پدر و مادرش میمیرن و نمیدونم دقیقا فک کنم ب توصیه ی پدرش دختره از تهران میره و بر میگرده پیش خانواده ی پدرش ک با اونا زندگی کنه و اونجا هم فک کنم از پسر عمش خوشش میاد
 

Just sara=[

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/12/19
ارسالی‌ها
279
پسندها
6,325
امتیازها
21,973
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • #539
دختره اسمشو یادم نیس این دختره ازدواج کرده بود ولی بعد میان میزنن شوهره رو میکشن اسمشم فکنم محمد بود بعد دختره فکر میکنه رییس شرکت زده شوهرشو کشته بعدم به یه بهانه ایی میاد خدمتکار خونه پسره میشه مامان پسره هم خیلی از دختره خوشش میاد اونو جای دختره خودش که تصادف کردو مرد میزاره این خانواده هم فکنم سه تا یا چهارتا بچه داشتن که یکیش دختر بود که تصادف میکنه میمیره
بعدم این دختره و پسره کم کم بهم عالقه پیدا میکنن ولی دختره یشب م**س.ت میکنه و میخواد پسره رو بکشه و تو همون مستی براش همچیو میگه دیگه بعدشو یادم نمیاد
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Just sara=[
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S_j

S_j

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/19
ارسالی‌ها
67
پسندها
106
امتیازها
523
سطح
0
 
  • #540
سلام یه دختر بود به اسم بهار اگ اشتباه نکنم بعد بیماری قلبی داشت و نقاشی میکرد بعد هیچ کاری نمیتونست بکنه یه داداش داشت اومد بردش خونشون بعد اونجا رفیف داداش اومد اینم ترسید و بعدش همش داداش دختره به دوستش میگفت بیاد خونشون مرتب چون دختره وقتی میدیش خیلی اشتهاش باز میشد. بعد با دوستای داداشش و دوست دختراشون رفت شمال . تو شمال پسره بوسیدش بعدم که برگشتن دختره حالش بد میشه مجبور میشه عمل کنه دیگه سر این حال بد شد که داداشش داشت با همون دوستش درد و دل میکرد که قلبش اخراشه و اینا اونم شنید حالش بد شد . اگ میدونید اسمشو بگید ممنون.
رمان چشم هایت از vania.b
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Nardon
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا