- تاریخ ثبتنام
- 27/11/21
- ارسالیها
- 208
- پسندها
- 704
- امتیازها
- 4,013
- مدالها
- 7
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #11
- یه کم خسته شدم، همین.
صدای تیک-تیک راهنما در گوشش پیچید و ماشین به سمت راست هدایت شد. شیشه را پایین کشید و هوای گرم شبهای کرمان را بلعید. هوایی که خالص بود و عاری از هرگونه دود!
- بعداً صحبت میکنیم، باشه کمند؟
دستش را از شیشه بیرون برد و حین اینکه به صدای برخورد دستبندهایش گوش میداد لب زد:
- باشه.
زیر چشمی به آیینه جلو نگاه کرد، چشمهای نافذ پدرش هرازگاهی او را نشانه میگرفتند.
- الان هم اون غم رو از توی صورتت محو کن تا مامانت ناراحت نشه!
لبهایش را محکم بر روی هم فشار داد و سرش را بالا و پایین کرد. با ایستادن ماشین پشت چراغ قرمز، دستش را به داخل ماشین آورد و روی پاهایش گذاشت. صدای ظبط ماشینی که ظاهراً پشت سر آنها ایستاده بود سکوت همیشگی ماشین را شکست.
- چهطوری ماه قشنگم
تو رو...
صدای تیک-تیک راهنما در گوشش پیچید و ماشین به سمت راست هدایت شد. شیشه را پایین کشید و هوای گرم شبهای کرمان را بلعید. هوایی که خالص بود و عاری از هرگونه دود!
- بعداً صحبت میکنیم، باشه کمند؟
دستش را از شیشه بیرون برد و حین اینکه به صدای برخورد دستبندهایش گوش میداد لب زد:
- باشه.
زیر چشمی به آیینه جلو نگاه کرد، چشمهای نافذ پدرش هرازگاهی او را نشانه میگرفتند.
- الان هم اون غم رو از توی صورتت محو کن تا مامانت ناراحت نشه!
لبهایش را محکم بر روی هم فشار داد و سرش را بالا و پایین کرد. با ایستادن ماشین پشت چراغ قرمز، دستش را به داخل ماشین آورد و روی پاهایش گذاشت. صدای ظبط ماشینی که ظاهراً پشت سر آنها ایستاده بود سکوت همیشگی ماشین را شکست.
- چهطوری ماه قشنگم
تو رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر