• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کرونکور | مائین کاربر انجمن یک‌ رمان

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,718
پسندها
4,368
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
«۴»
سخن از خانه‌ی خودمان بود؟ درست است. همین خانه‌ی ظاهراً دل‌باز و باطناً گرفته!
یک خانه‌ی اتوبوسی مستطیل‌شکل که در انتهای سمت چپ به راهرویی کوتاه و سه اتاق چفت در چفت ختم می‌شود. راهروی آشتی‌کنان ساخته‌اند. درِ اتاق بنده روبه اتاق پدر و مادر گرام باز می‌شود و درِ اتاق آن‌ها رو به اتاق من. درِ اتاق صفورا هم مشرف به دستشویی‌ست. گمان می‌کنم قرار است بی‌اندازه از سمفونی و بوهای مطبوع این مکان مستفیض شود.
درواقع دستشویی در حلق سه اتاق دیگر است. درست کنار حمام که پشت یک دیوار کوتاه و کاغذ دیواری‌شده مخفی شده. درواقع کاغذ دیواری برجسته، براق و صورتی این خانه که در نور بازی رنگ دارد، تنها نقطه‌ی عطف آن است؛ وگرنه دیگر امکاناتش چندان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,718
پسندها
4,368
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,718
پسندها
4,368
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,718
پسندها
4,368
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
مسجد به‌عنوان محل اصلی برگزاری مراسم کیپ تا کیپ پر است. وانت‌ها را آورده‌اند تا ظرف و ظروف بار بزنند. بوی حلیم کل روستا را گرفته. حالا که فکرش را می‌کنم شاید اگر زودتر می‌آمدیم و برای خودمان جایی را در مسجد دست‌وپا می‌کردیم، از خطرات احتمالی این سفر جان سالم به در می‌بردیم و کارمان به این حلیم‌خوری افتضاح نمی‌کشید. مسجد را ناگزیر رد می‌کنیم. از مسیر خاکی بینابین چندین خانه‌ای که انگار در برهوت ساخته شده پیش می‌رویم. (شکل و شمایل این روستا چندان خاطرم نیست. آن‌طور که یادم می‌آید برهوت بود و بس. چند خانه‌ی پراکنده‌ی خاکی، خشکی و خشکی و خشکی). نزدیک به یکی از خانه‌های بزرگ‌تر که تفاوتی با آن مسجد ندارد، به داخل هول‌مان می‌دهند. بانوان محترم تا خرخره‌ی ورودی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,718
پسندها
4,368
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
سرم را خم می‌کنم و بین سروصدای ناهنجار اطراف، کنار گوش مامان به شکایت می‌افتم:
- این چرندیات چیه توش؟ روده‌ست؟
مامان به پهنای صورت سفیدش می‌خندد و گونه‌هایش برجسته‌تر می‌شود. خودش هم می‌داند این شکل و شمایل برای حلیم طبیعی نیست. قبلاً زمان مجردی‌اش مرتبه‌ای به این روستا آمده و مزه‌ی حلیم بیست‌سال قبل زیر زبانش مانده است
. اصلاً ما را با همان تصور گول زد که کله‌ی صبح به این‌جا کشاند. خیره به ظرف روبه‌رویش، سعی می‌کند خودش و من را دل‌داری دهد:
- اینا گوشته.
چشم‌هایم را گشاد می‌کنم و نمایشی سر تکان می‌دهم:
- باشه گوشته!
از شدت چندش‌‌بودن محتویات داخل ظرف، به خود می‌لرزم و عقب می‌کشم. اگر سرم را هم ببُرند لب به این زهرمار نمی‌زنم؛ حتی با این که معده‌ام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MAEIN

مدیر تالار نقد + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
1,718
پسندها
4,368
امتیازها
21,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
«۶»
یک مهر!
غلت می‌زنم و به شانه‌ی راست می‌خوابم. ابروهایم از همین حالا درهم است. انگار تمام تنفرم از شهر، کنکور، مهر و هفت صبح روی گلویم جمع شده و سنگینی می‌کند. چشم‌هایم پیش از این که آلارم لعنتی گوشی به صدا درآید باز می‌شوند. نور مزاحم پاییزی به‌ سمت صورت لمس و چشم‌های نیمه‌ بازم روانه می‌شود. اتاقم هیچ پنجره‌ای رو به محیط بیرون ندارد؛ اما همین قسمت تعبیه‌ شده در دیوار مشترک اتاق من و صفورا که مشجر است و بی‌شباهت به پنجره نیست، آفتاب ملایم و نارنجی‌ رنگی را از اتاق او به این‌ سمت راه می‌دهد. بوی گند مدرسه می‌‌آید. یادآوری بوی کتاب و دفتر نو بینی‌ام را می‌سوزاند. کاش می‌شد عطسه کرد و تمام این دو سال تا کنکور را یک‌باره جلو رفت. چشم‌هایم را روی هم می‌گذارم، نمایشی و ساختگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا