• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جنون‌خونین | مهرسا چناری کاربر انجمن یک رمان

.مهرسا.

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
4
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
جنون خونین
نام نویسنده:
مهرسا چناری
ژانر رمان:
جنایی،پلیسی،معمایی
کد رمان : 5699
ناظر: MAEIN MAEIN

خلاصه: در میان میلیاردها انسان، همیشه کسانی هستند که رازی تاریک در دل پنهان کرده‌اند. هیچ گاه ردی از خود به جا نمی گذارند که مبادا کسی از ریشه آن موضوع خبردار شود . رازهایی حساس که فهمیدنشان مانند تغییر سرنوشت و برهم زدن آرامش می باشد . سوال این‌جا مطرح می‌شود، بعد از فهمیدن راز تاریکشان چه اقدامی را انجام می‌دهند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

asalezazi

مدیر تالار ویرایش + مدیر آزمایشی تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
172
پسندها
1,763
امتیازها
9,763
مدال‌ها
15
سن
24
سطح
11
 
  • مدیر
  • #2
IMG_20250501_184704_079 (2) (1).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi

.مهرسا.

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
4
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
زندگی‌ها به دو دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند.
یکی مبنا بر خوشبختی و زندگی آرام که با تمام مشکلات، گذر می‌شود و زندگی دیگر شوم است.
در خود جنونی خونین را به همراه دارد که نفس می‌گیرد، نگاه‌ها را در خود می‌بلعد و بی امان دست به اقدام وحشت می‌زند.
زندگی‌های آرام، هرزگاه به معنای آرامش بیش‌تر؛ اما برای نابودی توسط مجنون‌هایی که طلب خون دارند، نابود می‌شود. زندگی میان هزاران و میلیون و میلیارد‌ها انسان شبیه پلی میان خطر و آرامش است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MAEIN

.مهرسا.

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
4
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
حشره‌ای بر چهره‌اش خزید. با رنجی گران، پلک‌های سنگینش را گشود، اما در برابر دیدگانش جز ظلمت بی‌کران نبود. از ژرفای این تاریکی، آوای هولناک تبری برمی‌خاست که پرندگان را از شاخساران می‌راند.
پسرک از خشکی حلقوم، سرفه‌ای برآورد. همین بس بود.
آوایی از اعماق تاریکی سر برکشید:
- بالاخره بیدار شدی...
پسرک به زحمت زبانش بر ل*ب‌های تشنه و ترک‌خورده‌اش گرداند. کوشید دستانش را برکشد، اما رشته‌ای نامرئی، جنبش را برایش ناممکن ساخته بود. آنگاه بود که اندک‌ اندک هوشیاری به مغز خسته‌اش بازگشت و دریافت در گودالی از خاک، تا گردن مدفون گشته است. بوی تند و نم‌آلود زمین به مشامش می‌رسید.
آنسوتر، در برابرش، هیکلی ورزیده در تاریکی می‌تپید و جنبش‌هایی خشونت‌بار و پیاپی از خود بروز می‌داد. کت بارانی سیاهِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

.مهرسا.

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
4
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
ناله‌های پسرک دیگر به گوش نمی‌رسید. گویی جنگل تاریک، همه‌ی آواها را در خود بلعیده بود. قاتل، با بی‌اعتنایی و گام‌هایی سنگین و سنجیده، به سوی جعبه‌های چوبی کنار گودال رفت. گویی هر جنبش او بر پایه‌ی نقشه‌ای از پیش نوشته شده انجام می‌گرفت.
در سکوت خفه‌کننده‌ی جنگل، صدایش آرام و همچون آموزگاری بی‌رحم برخاست:
- یک روز، پسری همسن تو بود. هیچی از این دنیا نمی‌دونست. میدونی چطور مرد؟
دستکش‌های چرمی‌اش را محکم‌تر بر دستانش کشید.
- موریانه‌ها رو توی گلوش ریختن. کم کم... از داخل شروع به خوردنش کردن. خیلی تقلا می‌کرد. اما هیچکس صداش رو نشنید.
چشمانش از پشت نقاب، به چشمان از حدقه درآمدهٔ پسرک خیره شد.
- نظرت چیه... امتحانش کنیم؟
تن پسرک همچنان می‌لرزید. آنگاه، بوی تند ادرار به مشامش خورد. برای او که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

.مهرسا.

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
4
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
نفسی عمیق برکشید و بوی غلیظ خون را ، که برایش چونان عطر جان‌افزایی بود به درون فروداد. تبر را بر زمین افکند و نگاهی گذرا به پیکری بی‌سَر انداخت. همه چیز در قلمرو قدرت او بود، اما خشم قتل، همدمی برای جان تشنه‌اش می‌نمود.
دستی بر پیشانی عرق‌آلودش کشید و خود را به سوی موریانه‌ها نهاد. اما آنچه شوق کارش را فزونی می‌بخشید، جنبش آن حشرات در پیوند با یکدیگر بود. آنگاه، اندیشه‌ای در ذهنش جوانه زد و بار دیگر به سوی جسد بازگشت.
تمامی جنگل، در سکوتی مرگ‌بار و در پی آخرین فریاد پسرک، فرورفته بود. گویی در بهتی سهمگین و بی‌کران غوطه‌ور گشته بود. تنها، صدای کشیده شدن ابزار و اشیاء در پنجه‌های او بود که سکوت را می‌درید.
آنگاه، آهنگین و بی‌هیچ واهمه، موریانه‌های آغازین را در چشمان و سپس در حلقوم گسسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

.مهرسا.

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/25
ارسالی‌ها
6
پسندها
4
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
در پاسخ مهربانو، تنها به واژه «چشم» بسنده کرد و به سوی سرویس بهداشتی رفت. در آیینه، چشمان گودافتاده‌اش را می‌نگریست. امروز را می‌خواست به کارهای خانه و انجام کارهای معوقه اختصاص دهد؛ اما گویی ورق زندگی همواره با او ناسازگار بود.
با وجود سال‌ها تجربه، شور و هیجان آگاهی هنوز در رگ‌هایش جاری بود. آب را مشت‌مشت بر چهره‌اش ریخت، شاید خواب از چشمانش بپرد.
در آن هفته، با آن همه پرونده دزدی و تصادف جزئی، خواب برایش مفهومی نداشت. کنجکاو از تماس سرهنگ، با حولهٔ آبی‌رنگی که قطرات آب از آن بر زمین می‌چکید، صورتش را خشک کرد و از سرویس بیرون آمد. چشمانش را به سالن خانه دوخت شاید تلفن را بیابد. به یاد داشت که پس از هجده‌سالگی، حضور در فضای مجازی برایش کم‌رنگ شده بود و تلفن، وسیله‌ای پیشرفته بود که هرگز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MAEIN

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا