متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کرونکور | مائین کاربر انجمن یک‌ رمان

کدام‌یک از دبیران برای‌تان برگ‌ریزان‌تر است؟

  • جناب آقای نَخی

    رای 0 0.0%
  • جناب آقای بنده‌خدا

    رای 0 0.0%
  • جناب آقای وسیعی

    رای 0 0.0%
  • سرکار خانم قالبی

    رای 0 0.0%
  • سرکار خانم بزّازی

    رای 0 0.0%
  • جناب آقای روضه‌خوان

    رای 0 0.0%
  • جناب آقای جاجی

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    0

MAEIN

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,018
پسندها
5,008
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #31
یک کیف کوله‌مانند؛ اما کمی محکم و جمع‌وجورتر خریده‌ام که رنگ خاکستری‌–سفیدش با کتانی‌های مشکی–نقره‌ای‌ام جور درمی‌آید. برج ایفل و مجسمه‌ی آزادی و هرجور نماد و نوشته‌ی بیگانه‌ای که بخواهید رویش پیداست و بیداد می‌کند. نوارهای زیپش جمجمه‌های میکروسکوپی‌ست که وقتی لغزنده روی‌شان حرکت می‌کند دهان باز می‌کنند و محتویات داخل را به نمایش می‌گذارند. آن را سمت راستم، روی نیمکت می‌گذارم و کتاب شیمی را از داخلش بیرون می‌آورم. خاطرات تهوع‌آور سال گذشته از مقابل چشم‌هایم رد می‌شود. همان ابتدا، تنها فردی بودم که نمره‌ی کامل این درس را گرفتم و دبیر محترمم را شیفته‌ی خود کردم، تا همین حالا که هنوز هم یقین دارم حل مسائلش قرار است امسال هم برایم آب خوردن باشد. کاری ندارد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

MAEIN

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,018
پسندها
5,008
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #32
دلیل این‌که چرا نام ایشان را قالبی گذاشته‌ام بر همگان پوشیده است؛ اما نگران نباشید! ناگفته نمی‌ماند. در همین گیرودار که سر به راست می‌چرخانم، ناگهان در یک نگاه آن پوست و استخوان فرورفته در فرم سورمه‌ای‌رنگ مدرسه را می‌بینم که خیره به روبه‌رو لبخند خشک و پژمرده دارد. ابروهایم درهم می‌رود و انگار تازه یادم می‌آید یک‌نفر دیگر هم روی این نیمکت یکی مانده به آخر جا خوش کرده است.
نیم‌رخ لاغر و استخوانی‌اش همان انرژی ذره‌بینی اول صبح را هم از تنم بیرون می‌کشد. آن‌چنان زرد و بی‌جان به‌نظر می‌آید که هرلحظه خود را آماده می‌کنم همین حالا بی‌هوش شود، یا روی زمین بیفتد و تشنج کند. مقنعه‌اش را سفت و محکم تا روی پیشانی از دوسمت تا زده است و گمان کنم این ظاهر حکایت از اعتقادات سفت‌وسختش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAEIN

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,018
پسندها
5,008
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #33
- جدول مندلیف رو حفظید دیگه همگی؟
قالبی با آن قیافه‌ی قالب‌نگرفته، سبزه و له‌ولورده‌اش، نشسته پشت میز شلوغ و پرشده از کتاب و ورق، درحالی‌که دست‌های کوتاهش را داخل آن مانتوی زرشکی روی هم گذاشته است، طوری حرف می‌زند که انگار این مسائل دیگر پیش پا افتاده است و نیازی به‌مرور ندارد. چشم‌های ریزش بدون این‌که جمع را از نظر بگذراند یک‌نفر را از همین ردیفی که منِ بخت‌برگشته نشسته‌ام گلچین می‌کند. از همان نیمکت اول شروع می‌کند و دختری را که قدش نسبت‌ به دیگر دانش‌آموزها کوتاه‌تر است به سخن وا می‌دارد.
- خب شما دوره‌ی اول رو بگو.
امید دارم به‌معنای واقعی پاسخ را به گند بکشد؛ اما همانند یک‌عدد جوجه‌خروس تازه بالغ‌شده که حاضر نیست حتی ثانیه‌ای محض آرامش خاطر ما خفه‌خون بگیرد، عناصر را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

MAEIN

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,018
پسندها
5,008
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #34
زنگ تفریح، بعضی از بچه‌ها با نگاه‌های چپ‌چپ‌شان امانم را می‌بُرند. مخصوصاً کسانی که ردیف وسط نشسته‌اند، طوری با خیرگی به خودم و بند و بساطم زل می‌زنند انگار جنِ اجنبی دیده‌اند. خودم را با نوشتن مشغول می‌کنم تا حواسم را پرت کند. حتم دارم تا آخر سال، گوشه‌وکنار دفاتر و کتبم با یادداشت‌های بلند و کوتاه، خودگویی، ایده‌های داستانی و هذیان‌های دیگر پر می‌شود. گاهی کنار صفحات با خودم دعوا می‌گیرم، گاهی به سرم می‌زند و خطوط را خط‌خطی می‌کنم، گاهی هم شکلک‌های من‌درآوردی می‌کشم که اکثرشان را از صفورا یاد گرفته‌ام. به قول صفورا پایان سال حتی نمی‌شود به کتاب‌هایم نگاه کرد، چه برسد آن‌ها را برای امتحان خواند؛ اما نظر من چنین نیست. اتفاقاً هرچه کثافت‌تر، تمرکز بیش‌تر.
فائزه زنگ تفریح را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا