متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

محبوب مجموعه دلنوشته‌های ضمیر آبی | آیلین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 1,487
  • کاربران تگ شده هیچ

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #11
آبی‌ترین‌آبی‌ام،
وقتی آبی‌ِ‌غم در وجودت سرشار می‌شود، آبی‌های قلبم مانند ماهی‌هایی آشفته در اقیانوس وجودم شنا و تمنای بهتر شدنت را می‌کنند. آبی‌وار در دست‌هایم تجمع می‌کنند، در آغوشت می‌کشم، ماهی‌های آبی‌ام وارد روحت می‌شوند و دور‌تا‌دور قلبت را می‌گیرند. باله‌هایشان را رویه درِ آبیِ وجودت می‌کشند و می‌خواهند آبیت کنند. می‌خواهند آبیِ‌جانم را به روح تو پیوند بزنند و لبخندی آبی رویِ لب‌هایت بیاوردند. لبخندی که لب‌های تو آن را بوسیدنی‌ترین آبیِ دنیا می‌کنند. دستانم را اسیر فرفری‌هایت می‌کنم، انگشتانم مانند موجی در سیلِ آبیِ پرتلاطم موهایت حر‌کت می‌کنند. آرام درون گوشت نجوا می‌کنم: آبی‌ام، من ‌هستم... .
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #12
آبی‌ترین‌آبی‌ام،
تو کیستی؟ یک افسونگر؟ یا یکی‌ از خدایانی؟ آخر چگونه تا آبی‌هایم تمام می‌شوند ناگهان سرو کله‌ات پیدا می‌شود و شیشه‌های آبی‌ِوجودت را به قلبم می‌آویزی؟ چگونه با کوچک‌ترین حرف و نگاه وجودم را می‌لرزانی؟ چگونه‌ از قلبم به وجودت پلی ساختی که هرگز خراب نمی‌شود؟ چگونه اینقدر زیبایی؟ می‌دانی، هرگونه که حساب می‌کنم، زیبایی‌ها نیاز به شمردن ندارند؛ چون از تو شروع و در تو به پایان می‌رسند.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #13
آبی‌ترین‌ آبی‌ام،
تا بحال برایت از اینکه چقدر بوسیدنی هستی گفته‌ام؟ انگار آبیِ‌لب‌هایم با دیدنت تقلا می‌کنند تا بند‌بند وجودت را لمس کنند و قلبم را با بوسه‌باران کردنت آبی کنند‌. آخر حق هم دارند، بوسیدن آن چشمانِ قهوه‌رنگت چنان برای روحم گواراست که تصورش را هم نمی‌کنی! از خالِ گوشه‌ی چَشمت گفته‌ام؟ می‌دانی، آن لکه‌ی کوچک، نشانِ بوسه‌گاه من است. جایی که لب‌هایِ‌آبی‌ام در آن اتراق می‌کنند و آبی‌های وجودت را می نوشند؟ یا از آن هنگام که بی‌وقفه آبی‌هایم رویِ گوشه‌کنارِ صورتِ‌زیبایت فرود می‌آیند و غرق اقیانوسِ چشمانت می‌شوم؟ همان لحظه که تو نیز آینه‌های آبیت را به من می‌دوزی.
زمزمه می‌کنم: به چی نگاه می‌کنی؟
می‌گویی: تو.
می‌گویم: چرا؟
آرام زمزمه‌ می‌کنی: دوست‌دارم آبی بودنمو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #14
آبی‌ترین‌ آبی‌ام،
زمانی‌که همدم آغوش بی‌قرارم نیستی و تنها می‌مانم، آبی‌هایم بی‌قرار می‌شوند. ذره‌ذره‌ی مغزم وقف فکر به تو می‌شود. کلافه می‌شوم؛ مانند دختری بی‌پناه که در میان نخ‌های کلاف قلبش گیر افتاده‌‌‌ و برای یافتن آبی‌اش به هر رشته‌ای چنگ می‌زند. ناگهان غرق آبی‌هایم می‌شوم. دست و پا می‌زنم و برای نفس‌کشیدنِ وجودت تقلا می‌کنم، وجودت را نمی‌یابم...سد دیدگانم می‌شکنند. قطره‌قطره‌ی آبی‌هایم یکی پس از دیگری از پرتگاه چشمانم خود را رها و به دست آسمان ‌می‌سپارند؛ گویی نبودنت قتل‌عامشان می‌کند.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #15
آبی‌ترین آبی‌ام،
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم. دریای چشمانت و چهره‌ی پرستیدنیت را از من ندزد. چون چشمانت که نباشند؛ دیگر من هم نیستم. وجودِ من، از قلبِ‌آبی‌ات نشات می‌گیرد. آبی‌ترین آبی‌ام، آسمان چشمانت آیینه‌ی کیست که این‌قدر زیباست؟ دریای‌ نگاهت چه عمیق است که غرقش می‌شوم؟ نگاهت چه دارد که وجودم را هربار بیشتر از قبل می‌لرزاند؟ آبی‌ام، چه‌زیبایی که جز تو را نمی‌بینم؟ چه بی‌همتایی که سر به پرستِشَت فرود می‌آورم؟ آبی‌ام، مرگِ من، پایان نگاه توست.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #16
آبی‌ترین آبی‌ام،
تو درست‌ترین انتخابِ‌ممکن در زندگانی منی. شکی ندارم که اگر بارها به گذشته برگردم یا دوباره پا به این جهان بگذارم، می‌خواهم دوباره کنارت باشم، آبی‌هایت را به قلبم راه دهم؛ حتی اگر بازهم مجبور باشم چندماه سنگینی دوری‌ات را روی دوش‌هایم تحمل کنم، بازهم می‌ارزد. آبی‌ام، تو برایم ارزشمندتر از هر لحظه و هر تجربه‌ای. حاضرم بمیرم و بار دیگر سختی‌های ملال‌آور دنیا را به‌جان بخرم ولی باری دیگر از نو طعم لب‌هایت، حس درآغوش کشیدنت، خیره‌ شدن به آن آبی‌هایِ قهوه‌‌مانندت و عشق بی‌کرانت را با تمام وجودم احساس کنم؛ اوژنی، این تکرار برایِ من، مانندِ دوباره خواندن دزیره برای توست.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #17
آبی‌ترین آبی‌ام،
به وسعت کهکشان‌ها، ستاره‌های آبیِ چشمانت به زندگی‌ِ‌بی‌فروغم، نور می‌بخشند. تو همان شهاب‌سنگی هستی که در تیرگی و ظلمت شب با دنباله‌ای خیره‌ کننده، لبخند را با پروازش در آسمان، روانه‌ی لب‌هایم می‌کند. آنچنان همگان را محو زیبایی‌ات می‌کنی، گویی که تا به‌حال زیباتر از تو در این کره‌ی خاکی زاده نشده. خداوند در خلقت تو، خصلت خدایی در وجودت نهاده؛ آخر از زمانی‌که چشم به این دنیا گشوده‌ام تا به امروز، پرستیدنی‌تر از تو ندیده‌ام. باید روبه‌رویت نشست و پیشانی بر زمین گذاشت و تو را بیشتر از هر خالقی که وجود داشته است ستایش کرد.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #18
آبی‌ترین آبی‌ام،
فاصله‌هایِ‌میان‌مان هم نمی‌توانند مانع عشق بی‌قراری که در قلبم خوابیده شوند. ریشه‌ی آبیِ وجودت، در من چنان عمیق است که هیچ بادی نمی‌تواند آن را بلرزاند. با دیدن لبخندهایت و با هربار بوسیدنت، شاخ و برگی جدید بر درختِ‌عشقم اضافه می‌شود و در بهارِ دیدارت، شکوفه‌های آبی‌اش زمستانِ‌دوری را پشت سر گذاشته و به سوی تو روی می‌گردانند. دست‌های گره‌ خورده‌یِ‌ما، سخت‌ترین پیوند ناگسستنی تاریخ‌‌اند که نخواهم گذاشت هیچ طوفانی آن‌ها را ازهم جدا کند. درختِ آبی‌ای که روی ماه شکوفه‌هایش به رقص در آمده‌اند، ثمره‌ی عشقِ آبیِ ماست.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #19
آبی‌ترین آبی‌ام،
در این مدتی که کنارهم گذراندیم و روزگار چاقوی تیزش را به سمتمان گرفته بود، هردو دوباره تغییر کردیم. رنگِ قالب بر ریسمان احساساتمان کدر شد و ارتباطی که هردو آن را قشنگ می‌نامیدیم، جان باخت و خستگی جایش را گرفت‌. به روزهای گذشته که نگاه می‌کنم، صادقانه دلم تنگ می‌شود. برای آن لحظه‌ها و آن حس‌ها و دوست داشتن‌ها؛ دلم برای مانند کودکان دوساله کنارت خندیدن تنگ شده. اعتراضی ندارم...هردو خسته شده‌ایم. رنج چنان قلب‌هایمان را فشرده که حوصله‌ی سابق در وجودمان پیدا نمی‌شود. با وجود تمام این‌ها، بازهم از کنارت بودن، به هرنحوی، حتی مانند یک دوست ساده، لذت می‌برم. بارها گفته‌ام مهم برای من، راحتی توست و اگر با این‌ها آرامی، من هم رنجشان را برخودم هموار می‌کنم و این باقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,475
پسندها
34,121
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • #20
آبی‌ترین آبی‌ام،
وجود تو برای من مانند نبضیست که اگر نباشد، من هم نخواهم بود. در زمان‌های کوتاهی که به دور از تو به سر می‌برم و نمی‌توانم محو تماشای صدای دلنشینت شوم، گویی روحم را به اسارت می‌کشند و تیری شیشه‌ی ننگین بدی‌ها و خستگی‌ را، می‌شکند و وجودم را به سیاهی می‌کشاند. تو همان ستاره‌ِ‌خورشیدِ آبی‌ رنگی هستی که وجودش منبع حیاتِ زندگی سیارهِ‌من است. گر تو نباشی، گل‌ِ‌لبخندهایم پژمرده می‌شوند، چشمه‌های احساسم می‌خشکند و بویِ زنده بودن و شادابی از برگ‌به‌برگ درختِ‌قلبم پر‌می‌کشد. نبودنت، حتی برای مدتی کوتاه، جریان زندگی بر روی این کُره‌ی عاشق را، به پایان می‌رساند.
 
آخرین ویرایش
امضا : آبی پَرَست؛

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا