- ارسالیها
- 2,475
- پسندها
- 34,121
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 43
- نویسنده موضوع
- #11
آبیترینآبیام،
وقتی آبیِغم در وجودت سرشار میشود، آبیهای قلبم مانند ماهیهایی آشفته در اقیانوس وجودم شنا و تمنای بهتر شدنت را میکنند. آبیوار در دستهایم تجمع میکنند، در آغوشت میکشم، ماهیهای آبیام وارد روحت میشوند و دورتادور قلبت را میگیرند. بالههایشان را رویه درِ آبیِ وجودت میکشند و میخواهند آبیت کنند. میخواهند آبیِجانم را به روح تو پیوند بزنند و لبخندی آبی رویِ لبهایت بیاوردند. لبخندی که لبهای تو آن را بوسیدنیترین آبیِ دنیا میکنند. دستانم را اسیر فرفریهایت میکنم، انگشتانم مانند موجی در سیلِ آبیِ پرتلاطم موهایت حرکت میکنند. آرام درون گوشت نجوا میکنم: آبیام، من هستم... .
وقتی آبیِغم در وجودت سرشار میشود، آبیهای قلبم مانند ماهیهایی آشفته در اقیانوس وجودم شنا و تمنای بهتر شدنت را میکنند. آبیوار در دستهایم تجمع میکنند، در آغوشت میکشم، ماهیهای آبیام وارد روحت میشوند و دورتادور قلبت را میگیرند. بالههایشان را رویه درِ آبیِ وجودت میکشند و میخواهند آبیت کنند. میخواهند آبیِجانم را به روح تو پیوند بزنند و لبخندی آبی رویِ لبهایت بیاوردند. لبخندی که لبهای تو آن را بوسیدنیترین آبیِ دنیا میکنند. دستانم را اسیر فرفریهایت میکنم، انگشتانم مانند موجی در سیلِ آبیِ پرتلاطم موهایت حرکت میکنند. آرام درون گوشت نجوا میکنم: آبیام، من هستم... .
آخرین ویرایش