دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر FakhTeh

[FakhTeh]

خدایا، اگه صدامو می‌شنوی، خواهش می‌کنم.. این برامون کافیه، ما حالمون خوبه... یه‌جوری از پسش برمیایم.
پس لطفا، دیگه هیچی بهمون نده، و هیچی هم ازمون نگیر..
-weathering with you

 

[FakhTeh]

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به‌خواب شیرین، فرهاد رفته باشد...

 

[FakhTeh]

«دهان‌پریشی»
هیچ حرفی، دهانم را شفا نداد...
- حسین صفا

 

[FakhTeh]

به هر چیزی که آسیبی کنی آن چیز جان گیرد
چونان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی
[پس] مروح کن دل و جان را، دل تنگ پریشان را
گلستان ساز زندان را، بر این ارواح زندانی...

 

[FakhTeh]

«او شبیه کسی بود که خدا در آفرینش روحش خسته شده بود.»

 

[FakhTeh]

«او شبیه کسی بود که خدا در آفرینش روحش خسته شده بود.»

چرا یادت نبود که وقتی مرا حامله بودی
کم‌تر گریه کنی؟
تا من امروز
به این حافظه‌ی بلندمدت
مبتلا نباشم
-حسین صفا

 

[FakhTeh]

صدام غمگینه از بس گریه کردم..

 

[FakhTeh]

دردهایش او را به گریه نمی‌انداخت؛ اما عجز چرا.

 

[FakhTeh]

+ تو از مرگ نمی‌ترسی؛ فکر می‌کنی این تو رو قوی می‌کنه ولی ضعیفت می‌کنه.
- چرا؟
+ چطور می‌تونی سریع‌تر از حد ممکن باشی، بیش از حد ممکن مبارزه کنی، بدون قوی‌ترین انگیزه‌ی روح؟ ترس از مرگ...

 

[FakhTeh]