متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه نجوای غیب | مری نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع merry
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 331
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

merry

نویسنده انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,225
پسندها
34,858
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
کد داستان: 538
ناظر:
Łacrîmosã AMARGURA

نام داستان: نجوای غیب
نام نویسنده: مری
ژانر: #ترسناک #معمایی
خلاصه:
کلارا در اقدامی جسورانه از سرپیچی، تصمیم می‌گیرد چندین شب خائنانه را به تنهایی در آغوش سرد خانه بگذراند. با غلیظ شدن تاریکی، خانه اسرار خود را فاش می کند و کلارا وارد سفری شوم برای کشف آن می شود. آیا موفق به درک نیروهایی که خانه را گرفتار می‌کند می‌شود یا به همان سرنوشت تلخی که برای کسانی که جرأت کرده‌اند قبل از او به آنجا سفر کنند مقدر شده بود، تسلیم خواهد شد؟
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,765
پسندها
34,366
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #2
1012470_224e8f314cb4445b28c7cb338a41c745.jpg
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

merry

نویسنده انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,225
پسندها
34,858
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #3
لندن، 1973
خورشید در حوالی عمارت جکسون زودتر غروب می‌کرد. گویا نمی‌خواست پرتوهای گرمابخشش را برای روشن کردن چنین ظلمت‌خانه‌ای هدر کند. اولین باری که چشمم به عمارت افتاد، فقط به تاریکی بیش از حد این بخش از جنگل فکر می‌کردم. خودم را جای مشتری‌ای برای این عمارت متروکه جا زدم و با آقای هادسون، ملک‌دار این حوالی همراه شدم. آقای هادسون در ابتدا که از هویت من آگاهی نداشت، می‌گفت این تاریکی ابدی به‌خاطر بلند بودن بیش از حد درخت‌هاست. فکر می‌کرد چنین بهانه‌ی مضحکی می‌تواند حتی ذره‌ای از نحسی خانه در نظر من کم کند.
آقای هادسون از ابتدای سفر ناخوشایندمان هر دروغی که بلد بود را به خورد من داد تا باور کنم این ملک بر خلاف نظر مردم، تسخیر شده نیست. از زیبایی درختان سر به فلک کشیده گفت، از پایداری و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry

merry

نویسنده انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,225
پسندها
34,858
امتیازها
60,573
مدال‌ها
22
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #4
نفس عمیقی کشیدم که با آه تفاوتی نداشت. به آقای هادسون نگاهی انداختم که با نزدیک شدن به غروب آفتاب، غروب رنگ‌ها در چهره‌ی او هم نمایان میشد و بیش از پیش نگاهش را از عمارت می‌دزدید.
- خب، متاسفانه یه بخشی از اون نحسی‌هایی که داشتن این عمارت باعث شده خانواده‌ی ما دچارش بشن، ورشکستگیه. مادربزرگم اصرار دارن خونه رو بفروشم.
هادسون هیچ نگفت و ناخوداگاه هر دو به گل‌های رنگ‌پریده‌ی کنار درب چشم دوختیم. انگار هر دو به این فکر می‌کردیم که فروش چنین ملکی که پنجاه سال متروکه بوده، امری غیر ممکن است. همه چیز در این خانه انگار سال‌ها پیش مرده بود؛ دیوارهای خاکستری، پنجره‌های دل‌مرده، درب آهنی سیاه‌فام و حتی گل‌های رنگارنگ؛ همه و همه اجسادی بودند که در قبر دنیا به دام افتاده بودند و چاره‌ای جز تحمل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : merry
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا