• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کرشیپتَر | ستایش باغیانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ستآیش
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها بازدیدها 1,100
  • کاربران تگ شده هیچ

ستآیش

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
390
پسندها
1,286
امتیازها
8,563
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #11
شکیبا باشم؟ من باید برای چه صبر کنم؟! برای یک خواب که ریشه در حقیقت ندارد؟ متفکرانه سرم را تکان دادم. دستم را به طرف شکستگی آینه بردم، تصور میکردم که بتوانم آن را لمس کنم اما دستم به درون آینه فرو رفت با تعجب و ترس فوری دستم را بیرون کشیدم و گفتم:
- تو یک روحی؟
آینه خنده‌ای کرد.
- من روح نیستم بانوجان! در پشت من یک دنیای دیگری وجود دارد... دنیایِ زمان! شما خودتان باید انتخاب کنید که می‌خواهید آینده‌ی خود را ببینید یا گذشته را!
دنیایِ زمان دیگر چه کوفتی بود که تا به حال اسمش را نشنیده بودم؟! در قصه‌هایی که خوانده بودم سخنی به نام دنیای زمان به میان نیامده بود، این جهان دیگر چه بود؟! شگفتا!
حتی به این فکر کردم که نکند من را چیز خور کرده باشند یا قرصِ توهم‌زا خوردم که همچین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ستآیش

ستآیش

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
390
پسندها
1,286
امتیازها
8,563
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #12
الکس ز اندوهی سرتکان داد و عکسِ تکه پاره‌ای آغشته به خاکستر‌هایِ نیم‌سوخته‌ را از صندوقچه‌ی مخملی بیرون آورد، عکس را به سمتم گرفت و مرا به نگاه کردن وا داشت.
- این اربابِ سایه‌هاست بانو!
چشمانم به عکس قفل گشته بود، ز زیبایی‌اش کلمه‌ای برایِ گفتن نداشتم، موهایش چو ابریشم بر آغوشِ باد در هوا می‌رقصیدند، چشمانش چون هاله‌یِ ماه به دوربین خیره بودند و لبخندِ محصوری بر لبانش طرح انداخته بود.
الکس کلامش را ادامه داد:
- اسم او آرشین بود، طیِ آن اتفاق نامِ اربابِ سایه‌هارا برخود گرفت، هرچه نیرویِ سرنگون و غافل است چون سایه‌ای در خدمت اوست.
چشمان را که همچنان قفلِ بر آن تصویر بود را تکانِ ریزی دادم، گاهی چه عجیب زیباترینِ آدمیان می‌توانستند منشوره‌یِ بدی‌ها باشند! هاله‌یِ عجیبی را ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ستآیش

ستآیش

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
390
پسندها
1,286
امتیازها
8,563
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #13
آینده یا گذشته! عجب وصفِ عجیبی ز گذشته‌یِ خویش دلِ خوشی ندارم ز آینده شاید خبری بر هوایِ این حوالی باشد؛ گر آینده را انتخاب کنم شاید نشانی پیدا کنم. چشمانم را به سویِ آینه چرخاندم و تکرار کردم:
- آینده.
با گذاشتن پلک بر رویِ هم واردِ جهان دیگری شدم. همهمه‌ای ز گریه و خنده سرم را در بر گرفت، گویا در آنجا چندنفری‌هم در حالِ سخن گفتن بودند. چشم‌هایم را باز کردم و به هاله‌یِ اطرافم خیره شدم، نداهایِ همهمه‌وار آرام گرفت و صدایِ زنگِ ساعتی چو دربارهایِ قدیم گوشم را در بر گرفت، زمان! من در مرکزِ ساعتی ایستاده بودم و عقربه‌هایش دستانی بودند که در اطرافم ملایم می‌چرخیدند، صدایِ زنگ ساعت ز ثانیه‌ها شدت می‌گرفت و سرم در مرزِ انفجار بود، با دستانم سرم را در آغوش گرفتم و با فریادی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ستآیش

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا