متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های تجرد | مهسا اسلامی کاربر انجمن یک رمان

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
" به نام او."

مجموعه دلنوشته‌های:
«تجرد»
تگ: متوسط
نویسنده:
مهسا اسلامی
مقدمه:
تنها چاره‌ی ما، انزواست. غمی از راه می‌رسد، به درونت نفوذ می‌کند و آنقدر از تو تغذیه خواهد کرد تا سیراب شود. باید درد را تحمل کرد، هرچقدر که باشد. آخرش اگر زنده مانده بودی تو را رها خواهد کرد تا وقتی دیگر که دوباره بازگردد.

پی‌نوشت:
سکوت‌هایی که کلماتی بر روی صفحات شدند.
پی۲نوشت:
تجرد مترادف انزوا است ‌و معنی گوشه‌گیری را دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MAHSA ESLAMI

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,808
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Neko

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #3
‏من آموخته‌ام حرف‌هایی وجود دارد که باید
پنهان و ناگفته بمانند تا از هرگونه آسیب و رنجی
مصون بمانم.
وقتی آنچه که در نظرم گفتنی بود را بیان کردم و آسیب دیدم، از آن پس دچار تردید

شدم ؛ پس از آن همه چیز برایم ناگفتنی شد.
در انزوایی غرق شدم که رکن اصلیِ آن سکوت است.. .
سکوت‌هایی که از فریاد‌ها پیشین می‌گرفتند و کلماتی که به دنبال راه فراری بودند.
آری! اما سکوت بهتر از همه‌چیز است.
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #4
‏من این سوال را هر روز از خودم میپرسم که
« آیا من، برای خودم کافی هستم؟»
و هیچ جوابی از من نمی‌گیرم، یک خاموشی دردناک، یک سکوتِ بی‌پایان.
معنای سکوت مشخص است، من خودم را کفایت نمی‌کنم.

سخت اینجاست که هیچ از ارتباط با دیگران نمی‌دانم و لابد باید دوست را در درون خودم پیدا کنم، هم‌ صحبتم را، تکیه‌گاهم را و
دستانی که برای پاک کردن اشک‌هایم حرکت کند؛
‌ولیکن هرچند در انجام این موارد هم من عاجز است تا
برای من قدمی بردارد؛ زیرا مدتی می‌شود که مرا درونِ خانه‌ای تاریک، ترک کرده است!
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
گلایه‌ها زیادند، اما اگر بخواهم به دو گروه تقسیم کنمشان؛
گروهی در سمت چپ افکارم‌ قرار می‌گیرند
و همین یک گلایه بخش عظیمی از سمت راست افکارم را در بر می‌گیرد.
گلایه‌ی من از وجود نقصان درونم نیست،
می‌دانم که تمامی آدم‌ها نقصی دارند.
گلایه‌ام از این است که احساس می‌کنم
نقص من دقیقا در همان چیزی است که خوشبختی‌ام وابسته به آن است.
همانی که حتی اگر اندکی به آن بیاندیشم تبسمی‌‌ به درازای‌‌ اتوبان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
هنگامی که عده‌ای با من همکلام می‌شوند، خسته‌ام می‌کنند،‌
زیرا اذهان کوچک و سطحی‌شان پر از خالی است.
به راستی که چگونه می‌توانند در اذهانشان هیچ‌چیز را نگه ندارند؟
پس چرا افکار‌ها مانند کنه‌ای به تنه‌ی مغزم چسبیده‌اند؟
کِی تمامِ سوالاتم تمام می‌شوند؟
کِی مغز‌های ما دیگر اندوه‌ سوالات را بر بروی هم تلنبار نمی‌کند‌
که مانند کوهی محکم و استوار بر تنه‌ی افکار بمانند و هیچ‌جوره از آن کاسته نشوند؟
می‌بینید؛ حتی برای نوشتن چند سطرهم‌ باز سوالات مرا آزاد نمی‌گذارند.
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #7
لحظاتی در اعماق حافظه‌ام نمایان می‌شوند؛ لب‌هایم‌‌ میوه‌های خنده داشت؛
چشم‌هایم شوق‌هایش را می‌زائید؛ قلبم در حوضی سبز رنگ که اسم آن را شادی گذاشته بودند، غوطه ور بود.
بذر امید در دلم می‌روئید و هربار سبزتر از قبلش می‌شد!
سبز بودن و سبز ماندن بسیار زیباست؛
اما چه شد که منِ سبز ناگهان پائیز به سراغم آمد؟
برگ‌های سبزم ریختند و جایشان را به انزوا واگذار کردند؛
اما ای کاش کمی از آن لحظات باقی‌ می‌ماند،
کاش کمی از آن لحظات را برای روزِ مبادا در دستانم نگه می‌داشتم.
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #8
‏اما هیچ رنجی ، آخرین آن نیست.
رنج چون بذر است و روح من چون زمینی حاصلخیز.
هر بذری که درونم کاشته میشود
تا ابد عصاره‌ی وجودم را می‌بلعد و بزرگتر و گسترده‌تر می‌شود.
عاقبت آنقدر این جنگل سیاه درونم جان می‌گیرد که یقین دارم جانِ مرا می‌گیرد.
‏این روزها بیش از همیشه برای به شب رساندن صبح
و به صبح رساندن شب جان می‌کنم.
من بیش از جانِ یک نفر در این روزها جان کنده‌ام.
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #9
این روزها آنقدر از طرفِ آدم‌ها ترک شده‌ام‌‌که تنها چند مخاطب دارم،
اما می‌دانم که بعد از این چند نفر هیچ‌کس نیست.
همین چند نفر هم رو به رفتن هستند و من می‌مانم و.. .
بعد از رفتن آن‌ها چه؟
من می‌مانم و آدم‌هایی که در سرم ساخته‌ام؛ این آدم‌ها تنها شنونده‌اند،
یعنی دیگر نه می‌گویند که خسته‌ام کنند، نه قضاوت می‌کنندو نه تمسخر می‌کنند!
این آدم‌ها در این دنیای کنونی‌ بسیار ناچیز‌اند؛
آنقدر ناچیز که من مجبور شده‌ام در سرم آن‌ها را بی‌آفرینم!
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

MAHSA ESLAMI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,719
پسندها
40,941
امتیازها
61,573
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #10
شب می‌شود و احساس می‌کنی که چیزی از درون تو را می‌درد.
کمی می‌گذرد و نه! تنها احساس و زودگذر نیست، عملاً در حال دریده شدن هستی و حال که جای جای بدنت لب گشوده و تقاضای فریاد دارد، لب از لب نمی‌گشایی.
غمت را به که، به چه دلیل گفتی؟
چگونه دریده شدی و دندان‌های پوسیده‌ات را به نمایش خنده خواندی؟
با چه کسی، مرگ‌هایت را شمردی؟
چندبار خودت را زیر خاطرات مدفون کردی و چند هزار بار به سوگ آرزوهایت نشستی؟
آنقدر بسیارند‌ این چندبار ها که اگر بخواهی بگوئیشان طوماری‌ می‌شود.
کسی مانند خودت برای تو نبود، برایت وقت نگذاشت، کنارت ننشست که مرگ‌هایت را بشمارد؛ کسی جز تو نبود که برای آرزوهایی از دست رفته‌ات بگرید.
وقتش نیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MAHSA ESLAMI

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا