• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های رویای کال | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ~Horzad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 606
  • کاربران تگ شده ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
دنیل!
باید با رنج دوست داشتنی نبودن در چشم کسی که خشت خشت جانم برایش تب می‌کند، کنار بیایم.
باید بپذیرم که دوست داشتن و دوست داشته شدن، بی‌قانون ترین احساساتی هستند که هرگز خودشان را، در بند هیچ قانونی محاصره نمی‌کنند و نمی‌شود بایدی برایشان وضع کرد.
تاکنون هیچ هندسه و مختصاتی توسط مکتشفین، و ایضا هیچ عدله و قائده‌ای توسط مریدان قانون کشف نشده، تا راه اتصال به مختصات چشم هایی که از در آغوش گرفتن تصویر آدمی گریزان هستند را نشان دهد.
مادرم مدتی پیش حرفی به من زد که مدتهاست بند بند ذهنم را در خود می‌لولاند، و به معنای خفته در پشت پرده آن فکر می‌کنم.
« شاید چشمهایت، در قاب چشمان کسی نقاشی شوند؛ شاید با عشق نگاهت کند اما دخترم، مراقب باش حواس چشمانش پرت نباشد.
دنیل!
مگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
و شاید زندگی، تلاش برای پیدا شدن کنار کسی نیست که تو را گم کرده؛ بلکه ماندن کنار کسی است که می‌خواهد، به هر قیمتی هم پای تو گم شود.
اما دنیل!
اگر تا پایان دفتر زندگی، کسی را نیافتم که بخواهد بودِ این نبود باشد، باید چه کنم؟
«نلی میلر»
شنبه 26 جولای 2000
 
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
می‌دانی؟
راستش را بخواهی آدمی، درست در نقطه‌ای که بیش از همیشه، به سفتی زیر پایش اطمینان دارد، سند سقوطش را امضا کرده است.
درست شبیه دختری که سالها پیش، قسم یاد کرده بود تا دیگر پای هیچ عشقی را، به زندگی‌اش باز نکند.
«نلی میلر»
دوشنبه 28 جولای 2000
 
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
می‌توانم بگویم برای منی که تمام عمر، در جستجو و یادگیری زبان های مختلف بودم؛ زبانی به سادگی و سلیسی عشق وجود ندارد.
اما برای کسی که نخواهد آن را بفهمد و درک کند، پیچیده و آغشته به ابهام جلوه خواهد کرد.
یک مسئله‌ی ریاضی لاینحل!
«نلی میلر»
یکشنبه 24 اوت 2000
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
پیش از تو احساس می‌کردم از جهان جدا افتاده‌ام!
انگار وقتی نوبت به من می‌رسید، آب ها گِل و گُل ها خار می‌شدند.
دنیل!
فکر می‌کنم سهم خوشبختی من دزدیده‌ شده است.
شاید دنیا با من سر ستیز برداشته، مشت‌ مشت خوشبختی مرا چنگ کشیده و در پیاله‌ی دیگران ریخته است.
گفتم پیش از تو؟ اما نه عزیزم.
بعد از تو این افکار، بیش از پیش در تار و پود من لولید و حال انگار که تکه های وجودم، همگی به تب نشسته‌اند.
تنها تفاوتش این است که این بار، دلم شکسته است.
«نلی میلر»
چهارشنبه 3 سپتامبر 2000
 
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
یک بار به تو گفتم:
«- احساس می‌کنم هیچوقت، تو قلب هیچکس جایی برام وجود نداشته باشه.»
و تو جواب دادی:
«- چرا جا هست، ولی تو قلب کسی که بتونه پشتت باشه.»
دنیل!
با این که حرفها هرگز، جایگاهی در ورطه اثبات حقایق ندارند؛ ولی گاه یک کلام ساده، می‌تواند هزاران معانی مخفی را در آغو*ش بگیرد و نشان دهد کجا ایستاده‌ای، یا اصلا کجا نباید بایستی!
تو با همین یک جمله، به من نشان دادی که بیهوده به دنبال ردپای تو ندوم، و از دایره زندگی‌ات خودم را حذف کنم.
تو نمی‌خواستی و همین نخواستن، بانی نتوانستنت در دوست داشتن من بود
«نلی میلر»
شنبه 6 سپتامبر 2000
 
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
پرسید:
- چون مثل همه کسیو نداری دوست داشته باشه، ناراحتی؟!
در تمام عمر برایم مهم نبود که آدمها مرا دوست دارند یا نه!
حتی اهمیتی نداشت که برخی در ذهن خود، چند بار مرا دار می‌زنند.
مسئله این نبود.
آنچه مرا ضعیف کرده این است که، کسی که دوستش دارم احساساتش شبیه من نیست.
می‌خواهم کسی در کنارم باشد، که دوست ندارد هیچ نقشی در زندگی‌ام داشته باشد.
با این حال در جواب به او، فقط لبخند زدم.
دنیل!
یک روزهایی فکر می‌‌کردم، زور راه حل مشکل است.
برای تمام خواسته‌هایم، همین روش را انتخاب کردم.
می‌گفتم، یا می‌شود یا باید بشود.
اما زورم به تو نرسید.
انگار تمام مصدر های منفی دنیا، آب‌شان فقط با تو در یک جوب می‌رفت.
راستش را بخواهی، برایم سخت بود مثل همیشه بگویم، یا می‌شود یا باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
دنیل!
می‌خواهم با دستان خودم، به درخت تنومندی که به پاس عشق‌مان در وجودم قد کشیده، تبر بزنم.
گاهی آن‌قدر دلم در هوایت پیچ و تاب می‌خورد که برای تسکین خودش، نقش تو را روی دیوار بی روح خانه رنگ می‌زند و من ساعت‌ها، با تو صحبت می‌کنم.
با این حال، از تو می‌خواهم هرگز برنگردی و این نلی زودرنجِ حساس و بی‌جنبه را، برای همیشه در اتاقکی انتهای مغزت، به خاک بسپاری.
می‌دانم که اگر برگردی، نمی‌آیی که مرا برای همیشه در وجودت محبوس، و از قلبم محافظت کنی؛ بلکه می‌آیی تا ببینی آیا دلم هنوز، شهامت و سخاوت دارد که عشق ببخشد، بدون این‌که فکر پس گرفتن آن باشد؟
دنیل!
همیشه گمان می‌کردی برای من آسان است که هر حرفی را بزنم، و آن را عملی کنم.
ولی می‌خواهم بدانی، اکنون که از تو می‌خواهم
دیگر به سمت من...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] "Taraneh"

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
خودم را طرد کرده‌ام امیلی، و این دردناک‌ترین حسی است که تجربه کرده‌ام.
می‌خواهم از رشته رشته‌ی کالبد خود بیرون بریزم، و خودم را جایی میان قلب زمین جاری کنم.
بی‌گمان بزرگ‌ترین اشتباه هر انسانی، می‌تواند این باشد که بیش از حد، کسی را دوست بدارد و از یک نقطه به بعد حتی، او را به جای هویت خود انتخاب کند.
امپراطوری عظیم تو آن‌قدر در وجود من، سر به انقلاب نهاد، که مرا تکه‌ای از خود کرد.
حالا تو تعریف من شده‌ای و هر کس از من بپرسد، تو را خواهد شنید.
بی تو من هیچ معنایی نمی‌دهم و به کلمات تازه اختراع شده از دهان کودکان می‌مانم، که هیچ لغت‌نامه‌ای حاضر نیست، آن‌ها را گردن بگیرد.
گفتم می‌خواهم تمام بودم را در ریشه‌ های قلب زمین جاری کنم؟ اشتباه گفتم.
من بعد از تو، آن‌قدر تهی و پوچ شده‌ام...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad

~Horzad

مدیر شعرکده + مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
تاریخ ثبت‌نام
28/12/21
ارسالی‌ها
796
پسندها
5,849
امتیازها
22,273
مدال‌ها
24
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
امیلی!
ریشه‌هایم در برهوت حضورت، به آغوش مرگ تبعید شدند.
پژواک امید در من، سر به بالین خاموشی نهاد و قلبم، تحفه‌های ارزانی شده‌‌ی زندگی را پس فرستاد.
پیش از تو با واج‌واج عشق غریب بودم و بعد از تو، هر آنچه که از او در تکه‌تکه‌ام روییده بود را به آتش کشیدم.
دیگر هرگز نمی‌خواهم این موقعیت را تجربه کنم.
ای کاش هنوز، این احساس منتهی به جنون را، در کتاب‌ها به تماشا می‌نشستم، و خیال می‌کردم که چقدر زیباست.
«دنیل اسکات»
چهارشنبه 22 اکتبر 2000
 
آخرین ویرایش
امضا : ~Horzad

موضوعات مشابه

عقب
بالا