- تاریخ ثبتنام
- 31/3/17
- ارسالیها
- 640
- پسندها
- 4,404
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 16
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #11
کلمات را نصف و نیمه میگفتی:
- تو غلط کردی خواستی... خودت رو توی... جنگل بکشی.
از این زورگویت پوزخندی بر لبم شکل گرفت. نیمه شب بود و من نیز توانی برای ادامه بحث یا جنگیدن با تو نداشتم.
از سکوت من دندانهایت را از خشم برهم ساییدی:
- پاشو نصف شبی حوصله نعش کشی ندارم.
روی خرده سنگهای رنگارنگ به پشت دراز کشیدم. هاله درخشان ماه به زیبایش می افزود.
دستم را به طرف ماه دراز کردم.
- ناجی بدخلقی هستی! دوست ندارم منو زیر خاک و لجن دفن کنن؛ بیشتر دلم میخواد توی رودخانه بمیرم وماهیها اعضای بدنم رو بخورن.
ناجی من، روی تخته سنگ نشسته و از شدت خستگی چشم های دردناکت را مالیدی.
- ای خدا اینم شانس منه. دختر تو کم عقلی چیزی هستی؟ اسم خودتم رو نمی دونی؟
به ستاره درخشانی در انتهای آسمان بنفش اشاره کردم.
-...
- تو غلط کردی خواستی... خودت رو توی... جنگل بکشی.
از این زورگویت پوزخندی بر لبم شکل گرفت. نیمه شب بود و من نیز توانی برای ادامه بحث یا جنگیدن با تو نداشتم.
از سکوت من دندانهایت را از خشم برهم ساییدی:
- پاشو نصف شبی حوصله نعش کشی ندارم.
روی خرده سنگهای رنگارنگ به پشت دراز کشیدم. هاله درخشان ماه به زیبایش می افزود.
دستم را به طرف ماه دراز کردم.
- ناجی بدخلقی هستی! دوست ندارم منو زیر خاک و لجن دفن کنن؛ بیشتر دلم میخواد توی رودخانه بمیرم وماهیها اعضای بدنم رو بخورن.
ناجی من، روی تخته سنگ نشسته و از شدت خستگی چشم های دردناکت را مالیدی.
- ای خدا اینم شانس منه. دختر تو کم عقلی چیزی هستی؟ اسم خودتم رو نمی دونی؟
به ستاره درخشانی در انتهای آسمان بنفش اشاره کردم.
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر