- ارسالیها
- 103
- پسندها
- 549
- امتیازها
- 2,803
- مدالها
- 5
سلام و درود خدمت دوستان عزیز
یلداتون مبارک
..این شعر زیبا را
تقدیم نگاه قشنگتون میکنم
در همان شب آخری
که پاییز یلدا را زایید و رفت
ننه سرما بند ناف یلدا را برید ..
و نگینهای انار در دستان مان
همچون عصاره ای
از دهان مان می چکید..
حضرت حافظ
بر بام بلندترین شب
بانگ زد :
٫٫هرکه فال خود را بگیرد ٫٫
آن شب همه فالگیر شدیم..
اندکی بعد به چاقو و هندوانه اکتفا کردیم ..
پدرم تا صبح
باندازه یک زمستان شاهنامه خواند..
و ما با رستم و اسفندیار هم نشین شدیم..
ما که تا صبح
خواب رفتن پاییز را میدیدیم
در آغوش ننه سرما بیدار شدیم..
فردایش انگار خورشید بیشتر شده بود..
یلداتون مبارک
..این شعر زیبا را
تقدیم نگاه قشنگتون میکنم
در همان شب آخری
که پاییز یلدا را زایید و رفت
ننه سرما بند ناف یلدا را برید ..
و نگینهای انار در دستان مان
همچون عصاره ای
از دهان مان می چکید..
حضرت حافظ
بر بام بلندترین شب
بانگ زد :
٫٫هرکه فال خود را بگیرد ٫٫
آن شب همه فالگیر شدیم..
اندکی بعد به چاقو و هندوانه اکتفا کردیم ..
پدرم تا صبح
باندازه یک زمستان شاهنامه خواند..
و ما با رستم و اسفندیار هم نشین شدیم..
ما که تا صبح
خواب رفتن پاییز را میدیدیم
در آغوش ننه سرما بیدار شدیم..
فردایش انگار خورشید بیشتر شده بود..