• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان بیداری | delnia مترجم انجمن یک رمان

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام: awaking

نام ترجمه شده: بیداری

نویسنده: Madeline Freeman

ژانر:فانتزی

مترجم: delnia

ناظر: Armita.sh Armita.sh


1699257564608.jpeg
خلاصه: زندگی مورگان ابی در شرف تغییر است.
تنها چند هفته پیش از شروع سال آخر تحصیلش غریبه‌ای مرموز با اطلاعاتی سراغ مورگان می‌رود که دنیایش را متحول می‌کند. توانایی‌های غیر‌طبیعی که در دوران راهنمایی، او وانمود به داشتنش می‌کرد؛ احتمالا در حقیقت وجود داشتند.
و مادرش که تقریبا ده سال قبل ناگهانی ناپدید شده بود ممکن است هنوز زنده باشد.
مورگان درگیر یک مبارزه صدساله مربوط به گروه سایه می‌شود که قدرت‌های باور‌نکردنی دارند.
ونرت‌ها قرن‌هاست که بی‌سروصدا در میان مردم معمولی جهان زندگی می‌کنند.
اکنون آنها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,861
پسندها
13,861
امتیازها
36,873
مدال‌ها
44
سطح
20
 
  • مدیر
  • #2
°| بسم تعالی |°


583966_11204145ae5d910424c0707a2479f70a.jpg


مترجم عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن ترجمه خود

خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید
قوانین ترجمه|تالار ترجمه انجمن یک رمان

درصورت پایان یافتن ترجمه خود در تاپیک زیر اعلام کنید.
اعلام پایان کار ترجمه|تالار ترجمه

برای سفارش جلد ترجمه خود بعد از 15 پست در تاپیک زیر درخواست کنید.
♥♥تاپیک جامع درخواست جلد♥♥

و برای دریافت جلد خود بعد از تگ شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~r

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
قلب مورگان ابی مانند ضربِ باسِ* آهنگ در سینه‌‌اش می‌تپید؛ گویی آهنگ به جای خانه‌ی مقابلش از وجود او جریان گرفته است. البته کم‌لطفی است که آن را خانه بنامیم. جایی که مورگان زندگی می‌کرد خانه‌باغی بودکه فقط از سه فضا تشکیل می‌شد، و تهویه هوای آن فقط گاهی کار می‌کرد و سقفش چنان قدیمی بود که نیاز به تعمیر داشت. ساختمان آجری درندشتِ پیشِ روی او با چمن‌های آراسته و محوطه‌سازی ماهرانه‌اش قطعاً به دید مورگان یک عمارت می‌نمود.
سمت چپش بهترین دوستش، کلاریسا پری - که بیشتر با نام ریس شناخته می‌شد، ایستاده بود. مورگان حتی در تاریکی هم می‌توانست لبخند ریس را ببیند. مورگان می‌دانست که نمی‌تواند او را متقاعد به برگشتن کند.
گویی ریس نگاه دوستش را احساس کرد و به سمت مورگان برگشت.
_می‌تونی باور کنی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
آن‌ها وارد اتاق نشیمن خانه شدند و مورگان دیجی را دید که در گوشه‌ی نشیمن مستقر بود. او پسر سفید پوست و قد‌بلند و لاغر ‌اندامی بود؛ مورگان فکر می‌کرد او را در مدرسه دیده است. او یک کلاه کپ و یک هدفون بزرگ به سر داشت، و فقط یک سمت هدفون بر روی گوشش بود. او تقریبا داشت نامنظم و ناهماهنگ با ریتم آهنگ می رقصید و خودش را تکان می داد.
ریس با صدای بلند پرسید:
_ کوربین رو جایی دیدی؟
مورگان دهان کجی کرد.
_ چرا باید دنبال کوربین بگردم؟
ریس همان‌طور که با چشمانش اتاق را می‌گشت پاسخ داد.
_ این پارتی اونه. اون ما رو دعوت کرد و بی‌ادبیه ازش تشکر نکنیم.
مورگان آهی کشید. او به‌طورکلی از صحبت با کوربین استارلینگ اجتناب می‌کرد. او حتی فراتر از جایگاه بالای اجتماعی آرتور بی کیسی قرار دارد، به دلیل ثروتش و تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
ماریا مک‌کینی اول رسید. طوری مورگان را نگاه کرد که هیچ شکی در مورد قضاوت او باقی نگذاشت.
_ تو اینجا چه کار می‌کنی؟
مورگان به سادگی جواب داد:
_ خونه رو دید می‌زنم*. اگه اجازه بدی، دنبال یک گاوصندوق بزرگ می‌گردم، یا شاید چند کیسه‌ی پارچه‌ای با علامت دلار روی آن‌ها.
نگاه ماریا گویای آن بود که متوجه طعنه‌ی مورگان نشد. ماریا برای کمک به شاینا مالکوم نگاه کرد. قبل از این که شاینا مجال صحبت یابد، ریس به حرف آمد.
_ ما هم به همون دلیلی اینجاییم که شما هستین. دعوت شدیم.
ماریا و شاینا عصبی خندیدند. ماریا گفت:
_ بگذار حدس بزنم، اتفاقی تو فروشگاهی جایی کوربین رو دیدین و راجع به تعطیلات ازش پرسیدین و اون هم به پارتی اشاره کرد و بعد دعوتتون کرد.
ریس قبل از این که جواب مثبت بدهد نگاهی به مورگان انداخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
مورگان احساس کرد اکسیژنی در بدنش نمانده، انگار مشتی دور ریه های او گره شده و آن را فشرد‌ه باشد. دهانش را گشود تا جواب دهد اما کلمه‌ای از آن خارج نشد‌. وقتی شاینا متوجه شد دست روی نقطه‌ی درستی گذاشته، لبخندی گوشه‌ی لبانش نقش بست. دورشان تجمع شد و جو از حال و هوای دعوای دخترانه پر شده بود. شاینا در حالی که صدایش بلندتر از لحظاتی پیش شده بود و انگار برای تماشاچیانش نمایش اجرا می‌کرد گفت:
_ فکر می‌کنی ما یادمون نیست. ما همه گذشته‌ت رو می دونیم. می‌دونیم از چه جور خانواده‌ای هستی. همه می‌دونیم پدرت چه کار کرد. وقتی مورگان جواب نداد ریس مداخله کرد.
_ پدرش مقصر نبود. پلیس‌ها هم همین‌طور فکر می کنن چون زندانیش نکردن. ماریا که تا حالا کناری ایستاده بود دوباره وارد بحث و نمایش شد.
_ اینکه از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
مورگان موفق شد از آنجا دور شود در حالی که کاملاً روی نزدیک‌ترین دیوار متمرکز بود. او می ترسید اگر به زودی به تکیه‌گاهی نرسد، زمین بخورد.
ریس کنارش آمد و به او کمک کرد به دیوار تکیه دهد. در حالی که صدایش زمزمه‌ای بیش نبود، گفت:
- خیلی متاسفم. ما نباید می‌آمدیم .
مورگان دستش را تکان داد. نفس عمیقی کشید، گیجی و ابهامی که ذهنش را فرا‌گرفته بود فروکش کرد.
- مشکلی نیست.
-باید برویم.
مورگان خندید.
- چی؟ می‌خوای باعث خوشحالی آنها شویم؟ به هیچ وجه.
به ریس نگاه کرد که با تردید او را می‌نگریست. به شوخی تنه‌ای به ریس زد.
«ببین، برو برایم پاپ بیار. من خودم را کمی جمع‌و‌جور می‌کنم. پنج دقیقه دیگه برگرد همینجا. بعد می‌رقصیم، باشه؟
ریس به بررسی مورگان ادامه داد، اما جذابیت رقص در نهایت برنده شد. لبخند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
مورگان همه چیز را درباره آن روز با جزییات دقیق به خاطر می آورد؛ این که تماس جوراب شلواری سبزی که پوشیده بود با پاهایش چه حسی داشت، این که موهایش در فرق سرش به یک سو به اصطلاح سیخ شده بود و روی سرش نمی خوابید. مادرش وقتی مورگان و پسر عمویش را دم کلاس دوم رساند لبخند زد و دست تکان داد. او به یاد آورد که سیبی که در آن روز ناهار او بود ضرب‌دیده بود. او به یاد آورد که برای هجی صحیح کلمه موفقیت داوطلب شده‌بود؛ و به خاطر آورد چقدر احساس غرور می کرد و چقدر هیجان زده بود برای این که وقتی مادرش بعد از مدرسه برای بردنش آمد به او بگوید.
اما چلسی ابی در پایان روز در پارکینگ نبود. مورگان و پسر عمویش جاس، آنقدر بیرون منتظر مانده بودند که نگهبان متوجه شد و آنها را به داخل آورد تا با خانه تماس بگیرند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
او لبخند زد و باعث شد چهره‌ای که قبلاً صرفاً زیبا بود، تاثیرگذار شود.
_ فکر کردم باید بیام و عذرخواهی کنم.
مورگان به قدری حواسش به لبخندش پرت شده بود که لحظه‌ای طول کشید تا حرف‌هایش را بفهمد.
_ چرا باید عذرخواهی کنی؟
شانه بالا انداخت.
_ تو هم به خوبی می‌دونی که من تا حدودی مقصر اتفاقی که اونجا افتاد هستم. دوست موخرمایی‌ت وقتی که دیگه به او توجه نکردم کمی عصبانی شد .
مورگان فقط به او خیره شد، نمی‌دانست چه بگوید. قبلاً وقتی با او تماس چشمی برقرار کرد یک چیز را متصور نشد؛ او مورگان را نگاه می‌کرد.
او در حالی که کمی به سمت مورگان خم شد، گفت: تو بهتر از اونا هستی، می‌دونی؟ بهتر از همه‌ی اونا با هم، مورگان.
یخ زد و به او خیره شد.
_از کجا اسمم رو می دونستی؟
لب‌هایش به یک لبخند دیگر گشوده شد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

delnia

مترجم انجمن + ویراستار انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
تاریخ ثبت‌نام
26/7/23
ارسالی‌ها
2,188
پسندها
4,398
امتیازها
24,473
مدال‌ها
43
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
فصل۲


مورگان دوست داشت زودتر فردا می‌رسید.
با وجود اینکه ریس تا نیمه شب او را نگه داشته بود، او هنگام طلوع آفتاب بیدار شد. سعی کرد حواسش را با گشتن در تامبلر پرت کند، اما فایده ای نداشت. وقتی پدرش بیدار شد و او را مشغول درست کردن پنکیک و بیکن دید، خیلی متعجب شد.
مورگان ظروف صبحانه را تمیز کرده بود و اتاق نشیمن را جارو کرد تا زمان رفتن برسد. آنگاه راهی دیلی گرند شد، قهوه‌خانه‌ای که بارها از کنارش عبور کرده بود اما هیچ وقت به آنجا نرفته بود.
وقتی مورگان در دیلی گرند را به داخل هل داد زنگ کوچکی به صدا در آمد. او فوراً نگاهی به اطراف انداخت. محیط کم نور بود اما نه به اندازه ی یک غار. یک گروه بیست و چند نفری که در حال گفتگو بودند، در گوشه ی جلویی کاناپه ها را اشغال کرده بودند. و چند میز دیگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا