دنباله دار ⚜️ دیــالوگ های روزانـه ⚜️

  • نویسنده موضوع MORTAL
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 81
  • بازدیدها 20,385
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Unknown Girl

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/2/19
ارسالی‌ها
37
پسندها
3,098
امتیازها
16,023
سطح
0
 
  • #11
+من
-داداشم
-اتش فشان چرا رفتی لباسای منو پاره کرده اخه این چه کاری بود دختره دیوونه
+الاغ گاو این اولیش بود تا یادت باشه حرص من و در نیاری
-پس منتظرعواقبش باش
 
امضا : Unknown Girl

MehrDãd.K

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/4/17
ارسالی‌ها
1,234
پسندها
70,707
امتیازها
61,573
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #12
-من
+بابام .
|||||||||||||||||
-چی شده ؟
+این سوئیچ ماشین مامانته تو جیب کتمه .
-خب .
+پس صبح چطور ماشینو برده ؟
-کلید زاپاس !
+نه کلیدای زاپاسم سرجاشن ... ماشین اینجاست ؟
-نه معلومه که نیست .
+یعنی چی یعنی چطورماشینو برده!
-شاید یه کلید سومی در کاره خبر نداری .. رکب خوردی .
+هر ماشینی دو تا داره :|
-سوتی دادی ... حتما این سوئیچ اون ماشینیه که از ما مخفیش کردی .
+مهـد :|
[خیلی کنجکاوم می کنه، شبیه ماجراهای جنایی معمایی شده]
زنگ می زنه مامانم:
+الو ؟ سلام ... کلید دست منه با چی ماشینو بردی تو :/
مامانم:صبح خودش ماشینو بردی!
من : @_@
مامانم : :|||||||||||||
بابام:اوه، اصلا یادم نبود .. ماشینم پس جا گذاشتم سرکار .
:/
مربوط ب امروز 21/12 ساعت 2 !
 

MehrDãd.K

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/4/17
ارسالی‌ها
1,234
پسندها
70,707
امتیازها
61,573
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #13
مربوط به دیروز 7/1/98
==
دمِ قلعه فلک الافلاک بودیم ؛ دست فروشا پائینش زیادن کلا یه قسمت داره برای همینا ...
من و بابام داشتیم رد می شدیم ..
یهو فروشنده :
-عموو بیا توپ بخر ... این توپو از زیر پای مسی ورداشتم اوردمااا ... این یکی مال رونالدوئه
بابام : :|
من : :tongueym:
+یعنی بابام می ذاشت بابت این چاخانش یه توپ می خریدم.
 

Haniie

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
22/6/18
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
10,923
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • #14
▪ من
• شخص مقابل

***

▪ و اگه من نخوام که دوست باشیم چی؟

• من میخام باشیم

▪ چرا؟
این بحث رو همین امشب تموم کنیم یا در نهایت شما منو قانع میکنی یا من شمارو

• میخام باشیم، همین، تمام!

{ از اون مکالمه ها که نمیدونی باید بخاطرش حرص بخوری یا غصه ~_~ }
 
امضا : Haniie

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/6/18
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,428
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
18
سطح
24
 
  • #15
مکالمه ای دورادور
*من
+پدرم
...

+اوهوک! این چه بیوی ِ تلگرامه؟! "زندگی با همه تلخی هایش شیرین است"
*که چی؟!
+تو رو چه به تلخی های زندگی!
*خب..بالاخره زندگی واسه همه یه سری تلخی هایی داره
+شاید..به هرحال این حرفا هنوز واسه سنت زوده!
* از اون جدا، قشنگ بود گذاشتمش! ( ؛
+ نه آخه ببین...
.
.
*بابا، عوضش کردم://
 
امضا : سالخورده و گربه اش

MAHKAME _R

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/2/19
ارسالی‌ها
932
پسندها
11,949
امتیازها
34,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #16
من و خواهرم فاطمه
من: فاطمه میشه بهم پول بدی
فاطمه :چقدر
من :5تومن
فاطمه: اول تو ده تومنی که گرفتی بده بعد شاید بهت دادم
من::straight_face:
فاطمه : اون جوری نگام نکن پولمو بده !!!
 
آخرین ویرایش

Narges_D

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/6/18
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,503
امتیازها
48,373
مدال‌ها
23
سطح
28
 
  • #17
مامانم:پاشو مهمون اومده جمع کن
نشستم پای گوشی باز.
مامانم:پاشوتاگوشیتوتوسرت خوردنکردم
پامیشم و جمع میکنم://
 
امضا : Narges_D

Haniie

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
22/6/18
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
10,923
امتیازها
38,673
مدال‌ها
20
سطح
19
 
  • #18
● من
♡ ..
____

♡ : ... و منم هر موقع که فرصتش رسید در اولین فرصت همدیگرو ببینیم
که البته اونم دور نیس
در دل من اگه جای تو نبود
زمانی هم برای تو نبود که ...

● : پس میای پیشم زود؟

♡ : آره

____

و قند بود که توی دلم آب می شد ...
چهاردهم فروردین ماه نود و هشت
 
امضا : Haniie

فاطم

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
18/2/19
ارسالی‌ها
6,987
پسندها
45,938
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
سطح
39
 
  • #19
+من
-مامانم



-فاطمه؟!
+بله مامان
-خسته نشدی از بس انقد ریختی تو خودت؟ چته چرا انقد ناراحتی؟
+مامان بیخیال دیگه این صد بار ولم کنین ولم کنین دست از سرم بردارید میبینی بعضی وقتا میخندم فکر کن همونم، غمگینیم رو نبین بخدا اصلا حوصله هیچی ندارم دست از سرم بردار
- همش میشینی اهنگای این پسره مهراب رو گوش میدی اخر دیوونه میشی میری
+مامان ول کن میگم من الان دیوونه شدم بعد از اون اتفاق بیخیال دیگه دیوونم کرد رفت ول کن.
-تو هنوز سنی نداری که غصه ی این چیزا رو بخوری تو ول کن
(و من درحالی که عصبی شدم طبق معمول یکی میزنم تو سرم )
+مامان ولم کن دیگه اه اه الان گند زدی به اعصابم
 

MehrDãd.K

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/4/17
ارسالی‌ها
1,234
پسندها
70,707
امتیازها
61,573
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #20
دایی : الو ؟ سلام کجایید؟
مامان : اخر دهلیج زدیم کنار ناهار و نماز بخوریم ..

بابا : مهد نگاه چی می گه ..نماز بخوره
من و بابا همزمان : [ خنده های بلند]

***
اول اردیبهشت نود و هشت
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا