گفتم که چاره ی غم هجران شود، نشد
در وصل یار مشکلم آسان شود، نشد
یا از تب غمم شب هجران کُشَد، نکشت
یا دردم از وصال تو درمان شود، نشد
یا آن صنم ، مرادِ دل من دهد نداد
یا این صنمپرست ، مسلمان شود نشد
یا دل به کوی صبر و سکون، ره بَرَد، نبُرد
یا لحظهای خموش ز افغان شود نشد
یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت
چون من اسیر محنت هجران شود نشد
یا از کمندِ غیر، غزالم جَهَد، نَجَست
یا ز الفت رقیب، پشیمان شود نشد
یا از وفا، نگاه به هاتف کند نکرد
یا سوی او ز مهر خَرامان شود نشد
هاتف_اصفهانی