- ارسالیها
- 3,275
- پسندها
- 4,847
- امتیازها
- 33,273
- مدالها
- 19
تو را قسم به حريم شکيب و حرمت صبر
که با شتاب خود اين عشق را حرام مکن
سرِ ستاره مبر زير پاي ظلمت شب
چراغ صاعقه را برخیِ ظلام مکن
به کينه مي گسلد از اميدمان ، رگ و پي
تو را کِه گفت اين تيغ در نيام مکن ؟
تو را کِه گفت که مگشا دريچه بر رخ گل ؟
تو را کِه گفت به رنگين کمان سلام مکن ؟
به غيرِ مهر مخواه از سرشتِ ويژه ی خويش
از آفتاب به جز آفتاب، وام مکن
مجال عيش به قدر دمي و بازدمي است
به غيرِ عشق از اين فرصت، اغتنام مکن
هنوز مانده که ياس من و تو غنچه کند
تو را که گفت که اين باغ را تمام مکن ؟
حسین_منزوی
که با شتاب خود اين عشق را حرام مکن
سرِ ستاره مبر زير پاي ظلمت شب
چراغ صاعقه را برخیِ ظلام مکن
به کينه مي گسلد از اميدمان ، رگ و پي
تو را کِه گفت اين تيغ در نيام مکن ؟
تو را کِه گفت که مگشا دريچه بر رخ گل ؟
تو را کِه گفت به رنگين کمان سلام مکن ؟
به غيرِ مهر مخواه از سرشتِ ويژه ی خويش
از آفتاب به جز آفتاب، وام مکن
مجال عيش به قدر دمي و بازدمي است
به غيرِ عشق از اين فرصت، اغتنام مکن
هنوز مانده که ياس من و تو غنچه کند
تو را که گفت که اين باغ را تمام مکن ؟
حسین_منزوی