- ارسالیها
- 1,546
- پسندها
- 12,368
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- #11
پیام از حالت غمگین بیرون آمد.
- بگو چه کمکی میتونیم بکنیم؟
- میخوام تو دستگیری یه قاتل کمکم کنید.
سروشگفت:
- چطور کمک کنیم وقتی نمیتونیم بریم بیرون؟
محمود نگاهی به هر دو انداخت.
- ولی هر دو میتونید جاهای دیگه رو ببینید.
سروش سری تکان داد.
- بله البته اگه چیزی که به اجسام اونجا متعلق باشه رو داشته باشیم.
- بله میدونم، همراه آوردم.
پیام با لحن کمی کلافه گفت:
- خب بگو چی میخوای؟
محمود دو دستش را روی میز گذاشت و کمی روی میز خم شد و درحالیکه که هر دو را از نظر میگذراند، شروع به تعریف کرد.
- یه مدت پیش جنازه یه دختر خارج از شهر پیدا شد. نگهبان شب یکی از سولههای خارج شهر آخر شب و نزدیک صبح از صدای پارس زیاد سگها بیخواب میشه راه میفته تا سگها رو فراری بده اما با جنازهای روبهرو...
- بگو چه کمکی میتونیم بکنیم؟
- میخوام تو دستگیری یه قاتل کمکم کنید.
سروشگفت:
- چطور کمک کنیم وقتی نمیتونیم بریم بیرون؟
محمود نگاهی به هر دو انداخت.
- ولی هر دو میتونید جاهای دیگه رو ببینید.
سروش سری تکان داد.
- بله البته اگه چیزی که به اجسام اونجا متعلق باشه رو داشته باشیم.
- بله میدونم، همراه آوردم.
پیام با لحن کمی کلافه گفت:
- خب بگو چی میخوای؟
محمود دو دستش را روی میز گذاشت و کمی روی میز خم شد و درحالیکه که هر دو را از نظر میگذراند، شروع به تعریف کرد.
- یه مدت پیش جنازه یه دختر خارج از شهر پیدا شد. نگهبان شب یکی از سولههای خارج شهر آخر شب و نزدیک صبح از صدای پارس زیاد سگها بیخواب میشه راه میفته تا سگها رو فراری بده اما با جنازهای روبهرو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.