- تاریخ ثبتنام
- 1/6/22
- ارسالیها
- 118
- پسندها
- 835
- امتیازها
- 4,953
- مدالها
- 6
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #21
شانههایم را بالا انداختم و همزمان نفس عمیقی کشیدم.
- شایان گوشیت و بهم قرض میدی؟
با تعجّب نگاهم کرد. ابروهای مشکیاش را بالا انداخت:
- گوشیم؟!
گوشههای لبم به سمت پایین کج شد، ناراضی گفتم:
- آره. باید یک چیزی رو چک کنم.
گوشی را که روشن بود، سمتم گرفت و منتظر نگاهم کرد. روی مبل نشستم و لب زدم:
- باید پیداش کنم.
و بلندتر ادامه دادم:
- من میتونم یک سر به اینستات بزنم؟ گوشی خودم نیست. طی اون جریانات... .
ادامه ندادم. چرا چیزی که واضح بود برایش بخواهم توضیح بدهم؟
آه عمیقی از گلویش خارج شد. نگاهم ترّحمآمیزی به من کرد و گفت:
- حتماً خیلی بهت سخت گذشته.
و سریع گفت:
- مشکلی نیست، تا هر وقت دلت خواست میتونه دستت باشه.
چیزی نگفتم. بهم سخت که نه! چیزی فراتر از سخت گذشته...
- شایان گوشیت و بهم قرض میدی؟
با تعجّب نگاهم کرد. ابروهای مشکیاش را بالا انداخت:
- گوشیم؟!
گوشههای لبم به سمت پایین کج شد، ناراضی گفتم:
- آره. باید یک چیزی رو چک کنم.
گوشی را که روشن بود، سمتم گرفت و منتظر نگاهم کرد. روی مبل نشستم و لب زدم:
- باید پیداش کنم.
و بلندتر ادامه دادم:
- من میتونم یک سر به اینستات بزنم؟ گوشی خودم نیست. طی اون جریانات... .
ادامه ندادم. چرا چیزی که واضح بود برایش بخواهم توضیح بدهم؟
آه عمیقی از گلویش خارج شد. نگاهم ترّحمآمیزی به من کرد و گفت:
- حتماً خیلی بهت سخت گذشته.
و سریع گفت:
- مشکلی نیست، تا هر وقت دلت خواست میتونه دستت باشه.
چیزی نگفتم. بهم سخت که نه! چیزی فراتر از سخت گذشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.