• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نهمین قربانی (جلد اوّل) | ایلآی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع TWD
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 777
  • برچسب‌ها
    جنایی
  • کاربران تگ شده هیچ

نظرتون؟"اگه دو گزینه آخره ایرادات رمان رو بگید، تشکّر"

  • متوسّط

    رای 0 0.0%
  • افتضاح

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    2

TWD

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/6/22
ارسالی‌ها
118
پسندها
835
امتیازها
4,953
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
شانه‌هایم را بالا انداختم و هم‌زمان نفس عمیقی کشیدم.
- شایان گوشیت و بهم قرض میدی؟
با تعجّب نگاهم کرد. ابروهای مشکی‌اش را بالا انداخت:
- گوشیم؟!
گوشه‌های لبم به سمت پایین کج شد، ناراضی گفتم:
- آره. باید یک چیزی رو چک کنم.
گوشی را که روشن بود، سمتم گرفت و منتظر نگاهم کرد. روی مبل نشستم و لب زدم:
- باید پیداش کنم.
و بلندتر ادامه دادم:
- من می‌تونم یک سر به اینستات بزنم؟ گوشی خودم نیست. طی اون جریانات... .
ادامه ندادم. چرا چیزی که واضح بود برایش بخواهم توضیح بدهم؟
آه عمیقی از گلویش خارج شد. نگاهم ترّحم‌آمیزی به من کرد و گفت:
- حتماً خیلی بهت سخت گذشته.
و سریع گفت:
- مشکلی نیست، تا هر وقت دلت خواست می‌تونه دستت باشه.
چیزی نگفتم. بهم سخت که نه! چیزی فراتر از سخت گذشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : TWD

TWD

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/6/22
ارسالی‌ها
118
پسندها
835
امتیازها
4,953
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
حدود پنج دقیقه‌ای روی صندلی‌های انتظار نشسته بودیم تا به اتاق کار سروان برویم. پاهایم را با اضطراب تکان می‌دادم و گوشه‌های شالم را به بازی می‌گرفتم. با شنیدن صدای سربازی سرمان را بالا آوردیم و او را نگاه کردیم. به چشم‌های شایان نگاه کرد و با خوش‌رویی گفت:
- سروان منتظرتونه.
از جایمان بلند شدیم. قبل از این‌که بخواهیم وارد اتاق شویم شایان مچ دستم را گرفت:
- مطمئنی؟
مکث کردم. زیر لب گفتم:
- از چی؟
به در نیمه‌باز اتاق نگاه کرد:
- این‌که بخوای بدونی چه بلایی سر اون دختر اومده.
دستم را به در رساندم و قبل از این‌که در بزنم، جواب دادم:
- اگه نفهمم دیوونه میشم شایان.
آب دهانم را قورت دادم تا صدای گرفته‌ام کمی بهتر شود. صدای سروان را شنیدم که گفت:
- بفرمایید.
در را کاملاً باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : TWD

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا