نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار بهرام سالکی | اشعار پارسی

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 95
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,755
پسندها
41,101
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
آری !
تاریخ اینگونه آغاز شد
یک روز که آفتاب می‌چکید
آرام،بر شاخسار بید .
و پروانه ‌هابر گرد کرمکی شب تاب
طواف می‌ کردند.
و چلچله ‌ای غریب
واژه ی سفید زمستان را
از بال‌های سیاه خود می ‌شست.
و قناری ز روی برگ شقایق
سروده ی غزلی تازه را ز بر می‌ کرد .
و جویبار خسته ی راه
حکایت سفرش را به گوش گل می‌گفت
آنگاه عشق نازل شد.
آن سال
سال قحطی رنج بود
سال شروع کبوتر
سال عروج لادن پیر .
سال شکفتن فواره‌های چشمه ی یاس
سال شنیدن نفس گام‌های تو .
سال طلوع اقاقی .
آری !
تاریخ این گونه آغاز شد .
” اینک می ‌دانی ” ؟
آری اینک می ‌دانم
که چند قرن و چند سال بعد هجرت عشق
میلاد روز حادثه ی دیدن تو بود.
روز شکست بغض غرور
روز بلوغ مبهم اشک
روز جنون رسیدن
روز جوانه زدن .
آری !
اینک می‌دانم.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,755
پسندها
41,101
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
یک روز
به روی چینه ی دیوار باغ خواهم رفت .
به دوش شاخ سپیدارخواهم ایستاد .
قد خواهم کشید برای دیدن تو .
همراه شو با من
تو نیز به روی پنجه ی پاهای خویشبایست
تا نظاره کنیقامت خود را !
وآنگاه نزدیکتر بیا
بنشینبرای دیدن جسم تکیده ی من .
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,755
پسندها
41,101
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
به دنیا نگاه کن
گورستانی‌ است در جنبش
و هر که لاشه ی خود رابر دوش می‌کشد
محکومین منتظر
مصلوبین محتضر
شرمتان بادا ای مردمان بی‌تردید
ابلهان یقین
بازوهایتان شمشیری است
برآمده از کتف برای دریدن
چشم‌هایتان، دندان
دست‌هایتان، دندان
لبریز چرا نشد نیامتان از عشق ؟
شرمتان بادا
چه عطش‌هایی‌ است در انسان
که سیراب نمی‌شود مگر با خون ؟
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا