- ارسالیها
- 9,502
- پسندها
- 40,694
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 41
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
با گیسهای بریده هم میشود خوشبخت شد
این را مادر کف دستم نوشت
وقتی رختهای سیاهش را چنگ می زد
و میخندید به پیشانی نیمه سوخته ام
به سینه ام که مرغ ماهی خواری به آن منقار می کوبد
به سرم که تیر میکشد
برای سربازهایی که کلاغ پراز چشم هایم پریدند
و در گورهای دستهجمعی گم شدند
گفتم:
در چشمهایم شمع بکارم
تا زیبایی جهان را بهتر ببینم.
خودم را دیدم
که روی آب برای مرغهای ماهیخوار می خندم
مادرم را دیدم
به بازویم طلسم بست
به گردنم نعل اسب
به سینه ام ورد
و فوت کرد به زیبایی جهان !
این را مادر کف دستم نوشت
وقتی رختهای سیاهش را چنگ می زد
و میخندید به پیشانی نیمه سوخته ام
به سینه ام که مرغ ماهی خواری به آن منقار می کوبد
به سرم که تیر میکشد
برای سربازهایی که کلاغ پراز چشم هایم پریدند
و در گورهای دستهجمعی گم شدند
گفتم:
در چشمهایم شمع بکارم
تا زیبایی جهان را بهتر ببینم.
خودم را دیدم
که روی آب برای مرغهای ماهیخوار می خندم
مادرم را دیدم
به بازویم طلسم بست
به گردنم نعل اسب
به سینه ام ورد
و فوت کرد به زیبایی جهان !