- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 2,063
- پسندها
- 16,523
- امتیازها
- 42,373
- مدالها
- 21
سطح
25
نام داستان: آتش و خاکستر
اپیزود سوم
نویسنده: دردانه عوضزاده
گاهی حس میکنم با دو نفر ازدواج کردهام؛ یکی گلرخی که مهربان، باهوش و خلاق است، صبحها قهوهام را با عشق مهیا میکند، با صبر و حوصله برایم میز صبحانه میچیند و با لبخند دلنشینش مرا بدرقه میکند. دیگری موجودی ترسیده و خشمگین که ناگهان از پشت چشمان زیبایش بیرون میزند و همهی آرامش زندگیمان را بهم میریزد. از همان قرار اولمان فهمیدم او پیشبینیناپذیر است و سختترین قسمت رابطهمان همین خصلت اوست که نمیتوانم عکسالعملهایش را پیشبینی کنم. وقتی همان روز اول در آن پیام بلند و عجیب، با تهدید به خودکشی او روبهرو شدم، سریع از ترس جلسهام را نیمهکاره رها کردم و سراغش رفتم. درکش نمیکردم، اما مادرش گفت این واکنش معمولی اوست. جا...
اپیزود سوم
نویسنده: دردانه عوضزاده
گاهی حس میکنم با دو نفر ازدواج کردهام؛ یکی گلرخی که مهربان، باهوش و خلاق است، صبحها قهوهام را با عشق مهیا میکند، با صبر و حوصله برایم میز صبحانه میچیند و با لبخند دلنشینش مرا بدرقه میکند. دیگری موجودی ترسیده و خشمگین که ناگهان از پشت چشمان زیبایش بیرون میزند و همهی آرامش زندگیمان را بهم میریزد. از همان قرار اولمان فهمیدم او پیشبینیناپذیر است و سختترین قسمت رابطهمان همین خصلت اوست که نمیتوانم عکسالعملهایش را پیشبینی کنم. وقتی همان روز اول در آن پیام بلند و عجیب، با تهدید به خودکشی او روبهرو شدم، سریع از ترس جلسهام را نیمهکاره رها کردم و سراغش رفتم. درکش نمیکردم، اما مادرش گفت این واکنش معمولی اوست. جا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.