- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 1,654
- پسندها
- 13,689
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
سطح
21
داستان: انار
نویسنده: دردانه عوضزاده
همین که نوک کارد را داخل شیار انار فرو کرده و کمی تکان دادم، انار با صدای قرچ ضعیفی از هم باز شد. نگاهم که به دانههای سرخ و کبودش افتاد، اخمهایم درهم فرو رفت و با دلخوری گفتم:
- تو که پوستت سفیده، چرا دونههات سرخه؟
آب دهانم را که حاصل فعالیت مضاعف غدههای بزاقی با دیدن آن دانههای خونرنگ بود، قورت دادم و با دلداری به خودم گفتم:
- حالا شاید فقط رنگش قرمزه، اما خودش شیرینه.
یکی از نیمههای انار را به درون بشقاب برگرداندم. نیمهی دیگری را هم با فشار دو دست دو نیم کردم. باز یکی از نیمهها را درون بشقاب گذاشته و دانههای آن چارک باقیماندهی درون دستم را با فشاری که از پشت به پوستش وارد کردم، بیرون کشیدم. کپهای از دانههای سرخ و کبود انار،...
نویسنده: دردانه عوضزاده
همین که نوک کارد را داخل شیار انار فرو کرده و کمی تکان دادم، انار با صدای قرچ ضعیفی از هم باز شد. نگاهم که به دانههای سرخ و کبودش افتاد، اخمهایم درهم فرو رفت و با دلخوری گفتم:
- تو که پوستت سفیده، چرا دونههات سرخه؟
آب دهانم را که حاصل فعالیت مضاعف غدههای بزاقی با دیدن آن دانههای خونرنگ بود، قورت دادم و با دلداری به خودم گفتم:
- حالا شاید فقط رنگش قرمزه، اما خودش شیرینه.
یکی از نیمههای انار را به درون بشقاب برگرداندم. نیمهی دیگری را هم با فشار دو دست دو نیم کردم. باز یکی از نیمهها را درون بشقاب گذاشته و دانههای آن چارک باقیماندهی درون دستم را با فشاری که از پشت به پوستش وارد کردم، بیرون کشیدم. کپهای از دانههای سرخ و کبود انار،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.