دفتر آزادنویسی دفتر آزاد نویسی فانوس شب | شریف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 149
  • بازدیدها 1,972
  • کاربران تگ شده هیچ

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #131
داستانک

در یارِ دخترکِ می‌زیست که به‌جای قلم و کتاب سبدی با گل‌های رنگ‌وارنگ در دست داشت تا بتواند از طریق همین، پولی برای غذای شب به‌خانه ببرد. با پاهای نحیف و کوچکش به‌سوی هرکی می‌رفت اما با دل ناامید دوباره به‌جای اولش برمی‌گشت چون هیچ‌کسِ حتی به‌ آن نگاه‌ هم نمی‌انداخت روز‌ها می‌گذشت و گل‌ها همه پژمرده می‌شدند و دخترک دوباره گل‌های تازه را با اشتیاق تمام در سبدش چیده به بازار می‌برد اما غروب دوباره با سبد مملو از گل بر می‌گشت به‌خانه.
یک‌ روزی دخترک کنار خیابان چشمش به گل‌فروشی که با فاصله کم ازش قرار داشت افتاد، که تقریبا هم‌سن خودش بود؛ وقتی به‌ آن نگاه کرد دید همه از سبد او گلی برمی‌دارد و تا شب همه‌ را تمام کرد.
برایش عجیب نمود و با چهره‌ پر ابهام و حیرت به‌طرف آن رفت و پرسید:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #132
داستانک

در روز‌گارِ بید بلند قامتِ بود که هر شب باد جولان‌کنان شلاق سردی‌اش را به تنش می‌زد، آن را خمیده کرده حتی گاه شاخچه‌های که تازه سر بلند کرده بودند را بی‌رحمانه می‌شکست. اما بید خوش‌قد و بالا در برابر باد ایستادگی می‌کرد، صبح دوباره قامت خمیده‌اش را استوار کرده بدون توجه به‌ شب‌گذشته روزِ از نو را آغاز می‌کرد. جای زخم‌ شاخچه‌های شکسته‌اش را خودش التیام می‌بخشید و همین خاصیتش بود که او توانست بر فراز آسمان‌ در مقابل باد‌های سنگین قد‌‌علم کرده عمرش را سپری کند.

این داستان‌ با زندگی بعضی از افراد نیز صدق می‌کند. که یکی شبیه بید تقلا برای ادامه دادن و موفق شدن می‌کند اما دیگری نقش باد را دارد که از هرسو ضربه می‌زند تا کمرش را خمیده به انهدام رساندش. آن‌هایی که حکم باد را در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #133
من از واژه‌ها نه! از کوه، صحرا و اقیانوس نه! من از نسیم صبح‌گاهی بهاری که بر روی همه بوسه‌ می‌کارد و لاله‌های خوش‌رنگ نه! من برای نوشتن از لبخند تو الهام می‌گیرم.
لبخند توست که مرا به‌واژه چینی وا می‌دارد؛ هر چند به‌ زیبایی حقیقی‌اش نمی‌توانم وصفش بکنم اما می‌توانم عشق را در لابه‌لای آن واژه‌ها برایت بگنجانم.
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #134
موقع ناراحتی هرگاه فکر کردی دیگر توانی نیست و از پا فتاده‌ای، حس خستگی از همه‌ وجود فوران می‌کند؛ به برگ‌های خشکیده زمین نگاه نکن چون آن‌ها در اندکی باد خود را از دست دادند و تسلیم شدند در عوض به آن برگ‌هایی نگاه کن که در مقابل سرمای زمستان و باد هنوز مقامت کردند و شاخچه‌های درخت را رها نکردند، برگ‌های که هنوز سبز می‌نمایند و بر فراز آسمان‌ استقامت‌شان را به‌رخ می‌کشند.
این یعنی تسلیم نشدن این یعنی بودن و جنگیدن برای زنده ماندن، ادامه دادن.
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Armita.sh

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #135
تو با قلبت چنان منِ
عاصی را رام عشق ساخته‌ای
که عنان گسستن دیگر محال است.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #136
تک بیت

گر که ادیان جهان کفر شمارند ترا
لیک من باز ترا، باز ترا، باز ترا می‌طلبم
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #137
{آشیانم}

ای‌که در کاشانه‌ای من همچو فانوسی هنوز
در تمام بی‌کسی‌هایم تو مأنوسی هنوز

با چار فصل زندگی و چار سمت آسمان
در آشیان قلب من تو مثل ققنوسی هنوز

ای‌که چشمت را همیشه از رخ‌ام کردی نهان
در گلستان خیالاتم تو ملموسی هنوز

هرکجا باشی ز عشقت کی کنم صرف نظر
در شریعت هم تو ما را ننگ و ناموسی هنوز

مثل یک واژه ببین در جسم تو چسپیده‌ام
ای که در شعر و نگاه من تو قاموسی هنوز
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #138
و دهر سرد‌تر از دستان‌ یخ‌بسته آن‌ پیر مردِ بود که تمام روز‌ را در سرمای جانکاه با‌ کفاشی سپری می‌کرد.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #139
امان از آن آشوبگر‌های خمارش که با هر بار نگاه کردن مرا به آن‌سوی ناممکن‌ها می‌کشاند
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
402
پسندها
726
امتیازها
4,513
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #140
چشمانش بود!
همان قاتل خاموش من، که روزی با تیر نگاهش این قلب را از تپش باز ماند
 
امضا : Sharif

موضوعات مشابه

عقب
بالا