فال شب یلدا

دفتر آزادنویسی دفتر آزاد نویسی فانوس شب | شریف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 72
  • بازدیدها 1,048
  • کاربران تگ شده هیچ

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #41
[به کلامت احترام ببخش!]
زیبایی کلامت را با حرف‌های پوچ بقیه ویران مکن. شاید آن‌ها متوجه آن‌چه می‌گویید نباشند؛ اما تو با خاموشی زیبایی کلامت را حفظ کن. گاه خاموشی هم پس خود هزاران کلام دارد هرچند شنیده نمی‌شود اما تو را بزرگ‌تر از قبل می‌سازد. بگذار بقیه هرچه دل‌شان می‌خواهد در موردت بگویند و قضاوتت کنند؛ این نشانه‌ای بد بودن تو نه، بل قدرت تفکر فرد را به نمایش می‌کشد اندازه‌ای درک‌ و شعورش را به تصویر می‌کشد.
پس به روی گفته‌های بقیه لبخندی بزن و زیبایی کلامت را حفظ کن.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #42
امشب دلم می‌خواهد فقط از عشق بنویسم!
دفتر جدایی، دلتنگی و دوری را بسته فقط‌و‌فقط از عشق، باهمی و تو بنویسم‌.
دلم می‌خواهد تا صبح پشت میزم نشسته بی‌وقفه از چشمانت از مژه‌هایت که با هر بار بالا‌وپایین شدنش نفسم را جابه‌جا می‌کند، از لبانت از لبخندت! لبخندی که دیدنش برایم نوید تازه‌ای‌ست برای ادامه‌ِ حیات، از آن ابریشم‌های سیاهت، که انگشتانم هر‌لحظه هوس بازی‌ با آن‌‌ها را می‌کنند و از قلبت بنویسم که ضربان قلبم بند اوست.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #43
شنیدن اسمم از زبانت چه شنیدنی‌ست.
دلم می‌خواهد بار‌ها و بار‌ها از زبانت بشنوم؛
تو بی‌بهانه اسمم را صدا بزنی و من با گفتن "جانم" پاسخت را بدهم.
من همیشه در خیالاتم تصورش می‌کنم چون حتی تصورش هم دل‌آویز است.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #44
عضله‌ کوچکی که در سمت چپ سینه‌ام در تپش است به لانه‌ای از عشق بدل شده
به لانه‌ای از مهر و وفاداری.
و آن‌هم به لطف توست، به لطف حسِ که تو آفریده‌اش هستی، حسی بنام عشق.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #45
به چی نگاه می‌کنی؟
+ به ساحرم.
- ساحرت! یعنی چی؟!
+ بلی، و به این‌فکر می‌کنم چه خوب شد سِحرش شدم. منظورم چشمانت است؛ همین جفت قهویی‌ات که عمری‌ست مرا در بند خود در‌ آورده.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #46
من خودِ گم‌شده‌ام را در تو جُستم!
و این‌چه خوش‌اقبالی‌ست، که من در تو نفس می‌کشم
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #47
تا حالا دیدی نبض از یکی و قلب از دیگری باشد؟
- نخیر! این چطور ممکن است؟!
- ممکن است دستت را رو قلب من بگذار و ببین؛ قلب از من است اما نبض از توست.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #48
تو شدی نبض این قلب خسته، شدی دلیل تپش‌های گاه‌بی‌گاه آن.
حالا ریتم تپش‌های من با نبض تو یکی‌‌ست؛
و این قلب هر‌بار به شوق دوباره دوست‌داشتنت می‌تپد.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #49
احوالت را ز کی جویم؟
از کدامین قاصدک یا شباهنگ!
این بی‌خبری ز تو هر لحظه از عمرم می‌کاهد‌.
به کدام ره نشینم تا گذر کنی،
پس کدام کوه و جلگه‌‌ای!
کجایی! که بی‌تو این‌جا همه چیز به‌ فنا‌ ام می‌دهد.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
325
پسندها
654
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #50
[او که عاشق پرواز در آسمان آبی بود]
کبوتری همیشه در آسمان با سر‌شاری و نغمه‌سرایی این‌سو و آن‌سو می‌رقصید. روزی ناگهان چشمش به بامی افتاد که پرپری‌ای رو بام جلوه‌‌نمایی می‌کند
ناآگاه مسیرش را به سوی آن سوق داده پرکشید و مقابل آن نشست؛ اما غافل از این‌که قرار است با نشستن کنار آن چه بهایی را قرار است بپردازد.
او نمی‌دانست این پرپری زیبا دامِ برای صید اوست، تا خواست نزدیک‌تر برود به دام صیاد افتاد؛ بعد آن روز دیگر نتوانست بال‌هایش را بر فراز کوه‌ها بگشاید و فقط از پشت قفس به آسمان با حسرت نگاه می‌کرد‌ و با خود می‌گفت: ای کاش قبل نشستن رو بام اندکی تأمل کرده بودم تا شاید ام‌روز به این سرنوشت گرفتار نمی‌شدم.
گاه ما انسان‌ها هم در زندگی مرتکب چنین اشتباهاتی می‌شویم!
گاه بعضی اتفاقات را که از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sharif

موضوعات مشابه

عقب
بالا