داستان کودک تاپیک جامع داستان کودک‌های مینیمال | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع YEGANEH SALIMI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 572
  • کاربران تگ شده هیچ

YEGANEH SALIMI

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
11/8/17
ارسالی‌ها
2,803
پسندها
9,546
امتیازها
33,973
مدال‌ها
30
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
مجموعه داستان‌های کودک مینیمال
ناظر: Raha~ Raha~r

1000065654.jpg
سلام و درود به کاربران عزیز یک رمان
این تاپیک برای قرارگیری داستان‌های مینیمال کاربران و نویسندگان عزیز انجمن ایجاد شده. داستان‌های مینیمال کودکانه از آن نوع داستان‌های کوتاه یک الی دو پست هستند که برای سنین الف و ب نوشته می‌شوند.
لطفا داستان‌های کوتاهی که برای کودکان می‌نویسید را در این تاپیک قرار دهید.
هر داستان مینیمال باید حاوی یک عنوان و اسم باشد. قبل از شروع داستان، نام آن را ذکر کنید.
لطفا نام خود را به‌عنوان نویسنده پایان داستان بنویسید.
اثری که در این تاپیک نوشته و ارسال می‌کنید، باید متعلق به خودتان باشد و نه نویسندگان دیگر.
حجم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEGANEH SALIMI

کاظمی

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
1,787
پسندها
6,322
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سن
20
سطح
13
 
  • #2
به نام خدا
نام :روزی که دستم را رها کرد
ترسیده بودم تا حالا هیچ جا مادرم دستم رها نکرده بود هرجا که می چرخیدم پر از بچه های هم سن سالم با آدم بزرگ ها بود که خاکی و خونی افتاده بودند و قسمت های از بدنشان زیر آوار بود گریه و جیغ با هم آمیخته شده بودند گوش هام صوت می کشید فقط می تونستم این طرف آن طرف برم مادرم صدا کنم اما جواب نمی داد شروع کردم به گریه تو مسیر آدم های بودند که داشتند کسایی که زیر اوار بودند بیرون می کشیدند ازم می پرسیدند خوبی و من با گریه داد می زدم شما مادرم ندید .؟! هیچکس ندیده بود تنها نبودم کنار فریاد های من مادر و پدر ها و بچه های بودند که با اینکه خودشان وضع وخیمی داشتند در جستجوی خانواده شون بودن یک نفر بهم گفت شاید رفته پیش خدا یه جای خوب اما نه من می دونستم مادرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : کاظمی

موضوعات مشابه

عقب
بالا